نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





فقط بیا

 شبــهایم پــُــر شــده از خواب هایی کـ در بیــداری انتظارش را دارم

می دانــی بیا بنشین اینجــا تا برایت کمــی دَردُ دل کنم ...

از تو چــه پنهان ، شبهــا در خواب ، رخت ِ عروســی را به تن دارم

کـ دامادش تــویـــی

خوشحال کننــده است نــه ؟

اما همیشــه رخت ِ عروســی ، خبــر از مــرگ بوده !!!

نکنـــد نیاییُ من اینجــا از غصه دلتنگــی ِ نیامدنت



بمیـــرم ؟!!!

تو تعبیـــر ِ خواب بلــدی دلکــــم ؟

بیــا تعبیـــر کن کـ تا تو فاصلــه ایی نمــانده

بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن

فقط بیـــا

بودنتـــ را می خواهم ...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:24 | |







بدون شرح

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:2 | |







جدایی

 

ای کاش آشنایی ها نبود

 

یا به دنبالش جدایی ها نبود

یا مرا بااو نمیکردی آشنا

یا مرا ازاو نمیکردی جدا

 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:7 | |







شرط عشق

 

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.

موعد عروسی فرا رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود.

همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،

مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.

مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:5 | |







براي تو مي نويسم....

 

براي تو مي نويسم....

 

 

 

 

 

 

                                        براي تويي كه تنهاييهايم پر از ياد توست 

براي تويي كه قلبم منزلگه عشق توست

براي تويي كه احساسم از آن وجود نازنين توست

براي تويي كه تمام هستيم در عشق تو غرق شد

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:17 | |







تنهایی

امشب در خلوت تنهایی ام آهسته بی تو گریستم

کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند…

تا بدانی که بی تو چه میکشم

کاش قاصدک به تو می گفت که در غیاب تو

رودی از اشک به راه انداخته ام….

و کاش پرنده ی سوخته بال عاشق از جانب من

به تو این پیغام را می رساند که:

امید و آرزوهایم بی تو آهسته آهسته

در حال فرو ریختن است


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:14 | |







عشق!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com


 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:12 | |







شاید یک عاشق!


http://pichak.net/gallery2/albums/userpics/10001/my_Love_by_Parlami%5B1%5D.jpg

به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر سفر نکنی،

اگر کتابی نخوانی،

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،

اگر از خودت قدردانی نکنی.

به آرامی آغاز به مردن می کنی

زمانی که خود باوری را در خودت بکشی،

وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.

به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر برده‏ عادات خود شوی،

اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،

اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،

اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی،

یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.

تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر از شور و حرارت،

از احساسات سرکش،

و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا می دارند،

و ضربان قلبت را تندتر می کنند، دوری کنی.

تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر هنگامی که با شغلت‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،

اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،

اگر ورای رویاها نروی،

اگر به خودت اجازه ندهی،

که حداقل یک بار در تمام زندگیت

ورای مصلحت ‌اندیشی بروی.

امروز زندگی را آغاز کن!

امروز مخاطره کن!

امروز کاری کن!

نگذار که به آرامی بمیری!

شادی را فراموش نکن



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 14:15 | |







غروب دلگیر

 
مثل غروب ، بک غروب دلگیر یک غروب نفسگیر دلم گرفته است...
 
دلم از همه چیز و از همه کس گرفته است.....
 
مثل دیوانه ها ، مثل یک دیوانه تنها و بی کس درد دل های دلم را با دلم در میان میگذارم...
 
دلی که خود پر از درد است ، دلی که درون آن پوچ و خالی هست می شنود دردهایش را!
 
درد هایش را می شنود تا شاید دوایی را برای آن بیابد...
 
دلم گرفته است مثل لحظه پر پر شدن  شاخه ای از یک گل سرخ...
 
مثل لحظه رفتن مهتاب در پشت ابرهای سیاه دلم گرفته است ...
 
احساس تنهایی در من بیشتر شده است و تنهایی جای خالی دلم را با حضورش پر کرده است...
 
دستانم را با دستان سردش گرفته است ، و مرا در آغوش بی مهر خود برده است...
 
لحظه ای که دلتنگ می شوم دلم میگیرد وآن لحظه که دلم میگیرد احساس تنهایی میکنم...
 
کاش دلتنگ نمی شدم و ای کاش احساس تنهایی نمیکردم...
 
چه لحظه های  غریبی  است.... نفسگیر ، بی عاطفه و سرد...
 
چشمانی خسته ، دلی شکسته ، ای وای باز  این  دل به غم نشسته...
 
آن  زمان بود که دوای درد خود را یافتم.... دوای تمام غم ها ، غصه ها ، و تنهایی ام!
 
یک قطره اشک ، دو قطره اشک ، سه قطره اشک ، گونه ای خیس ، و صدای نفسگیر گریه هایم
 
و در پایان آرام آرام و خالی خالی شدم از غم ها و  غصه ها!
 
آری آرام شدم.... خالی شدم....  و بغض دیرنه ام شکسته شد....
 
کاش از همان اول می دانستم دوای درد من درون چشمهایم هست.....
 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:32 | |







به او بگوئید که دوستش دارم!

به او بگوئید که دوستش دارم!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

هر چه گفتم  و هر چه سوختم و ساختم بیهوده بود...

هر چه به او گفتم دوستش دارم انگار یک خواب بود و هر چه

با عشق و احساس او سوختم و ساختم پوچ پوچ بود....

دیگر نمیدانم چگونه باید از آنکه دوری بگویی که دوستش داری..

تو بگو ای قلب عاشق من ، چگونه باید این دوست داشتن را ابراز کنی؟

من هستم  و یک قلب سرخ ، که درون قلب سرخ یک دنیا محبت و عشق نهفته

 است و ما تو را دوست میداریم ، گرچه تو این دوست داشتنمان را باور نداری ....

کاش میدانستی قلبم یک آرزو دارد و تنها آرزویش تویی!

 

کاش میدانستی قلب مجنونم، یک معشوق دارد و تنها لیلای آن تویی! کاش میدانستی که قلبم تنها یک احساس دارد و آن احساس پاک، تنها برای تو هست....

و ای کاش میدانستی که قلب عاشقم تنها یکی را دوست میدارد و آن تویی!

تویی و آن قلب مهربانت و یک دنیا احساس پاک در وجودت! منی که مدتها به انتظار تو در جاده تنهایی ها نشسته بودم ، منی که مدتها

 بود از خدای خویش آرزوی تو را داشتم ، و منی که لحظه ها

 و ثانیه ها به یاد تو و به انتظار تو مینشستم چگونه بگویم که دوستت دارم؟

آهای ای دو چشم خیس من ، دو چشمی که

 شب و روز برای او اشک ریختید ، و تا سحرگاه به یاد او به آسمان عاشقی ، به مهتاب

و ستارگان نگاه می انداختید ، و ای دو چشمی که مرا عاشق او کردید

 و مرا در دنیای عاشقی اسیر کردید شما به او بگویید که دوستش دارم...

آری به او بگویید که  خیلی دوستش دارم....


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:30 | |







دلم گرفته در تنهایی

دلم گرفته در تنهایی 

وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر

وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر

خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام

در حسرت لحظه ای آرامشم ،

همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام

همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ،

گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر....

عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست

قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ،

دیگر کسی به سراغ من نمی آید،

تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ،

دیگر در قلبم جای کسی نیست

هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ،

هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ،

کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند

دلم گرفته ....

خیلی دلم گرفته....

انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد...

انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند...

وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم...

آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام

نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ،

نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید

من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ،

اینک دارم با خودم درد دل میکنم...

دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ،

حس خوبی ندارم به این ثانیه ها

میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ،

حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را....

میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست ،

میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:28 | |







بــغض کــهنه ی عشق...



خــستم از بــغض کــهنه ی عشق

                                سنـگینه تــحملش تو صـــدام

         خــوبه کـه بـه یـاد تـو قـــــــانع ام میتونم بگذرم از شـکوه هـام

            بـاورش ســخته برام ولی مـن مــیرمو چـیـزی ازت نـمیخوام

         امـا بـدون هـرجـا برم بعد تو بـغض عــشق مـیمونه از تـو برام

        بـغض مـن وا نـمیشه تو صـدام خـــــــدایا یـه دریا گــــــــریه میخوام

     نـفهمید اون کـه بـاید مـیدونست بـــــیشتر از جــــــون هنوزعزیزه برام

           بـا جـدایی هـیچی تـموم نـمیشه عـاشق از عـاشقی سـیر نـمیشه

                               بـگو تـو اگـه عـــاشق نـبودی

                           عــاشقت از تـو دلــــگیر نمـیشــــه

       بــغـض عـشق مـونده هنـوز تـو صـــــدام هنـوزم هیــــچی ازت نـمیخوام

            عـاشقت بـودمو از عـاشـقیت جـزغـمت هـیچی نـمونده بـرام

                   اما من هنوز به پات موندم یه لحظه بی درد نـیاسودم

     از جـــــدایی خـیلی اگـه گــذشته امـا هـــــــنوز بـه عـــشقت آلــــــوده ام

                               با جـدایی هـیچی تـموم نـمیشه

                              عاشق از عـاشقی ســیر نـمیشه

       بــــــگو تو اگـه عاشق نـبودی عـــــــاشقت از تو دلـگیر نـــــمـیشه

          بـا جـدایی هــیچی تـموم نـمیشه عـاشق از عـاشقی سـیر نمـیشه

                بـگو تو اگه عاشق نبودی عاشقت از تو دلـگیر نمیـشه

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:26 | |







هیچ کس تنهاییم را حس نکرد...

 

 

 

 

 

چقدر توی این برگریز هزار رنگ تنهاییم وسعت پیدامی کنه ...

شاید یک روز دستهای باد قفس این اسیر گرفتار رو بشکنه ..اما  آن روز دیگه شایدشوق پروازی نباشه!!!!



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:16 | |







سکوت..!


   گاه به سخن گفتن از زخم ها نیازی نیست،     سکوتِ ملال ها

     از رازِ ما سخن تواند گفت...

 

                           

 

   افاقه نخواهد کرد اندوه بی تویی را

 

 

    نه گریه

       نه گریختن به هیاهو



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:16 | |







رازعاشقانه

بگو آنچه در دلت است و با گفتنش نیروی عشق در وجودم بیشتر میشود!

 

بگو آنچه در دلت غوغا کرده و با گفتنش شعله های آتش عشقمان بیشتر میشود!

بگو همان کلام مقدس را که با گفتنش دلم به آن سوی رویاهای عشق پر می کشد!

بگو که این دل دیوانه منتظر شنیدن است و این چشمهای خسته منتظر باریدن !

چشمان خیست را به چشمان خیسم بدوز ، بگو آنچه در آن قلب مهربانت است!

بگو که بی صبرانه منتظر شنیدنم ، و عاشقانه منتظر پاسخ دادن به آن!

با آن قلب عاشقش ، با همان چشمان خیس ، با صدای مهربانش گفت : دوستت دارم!

من نیز با همان قلب عاشقتر از او ، با چشمانی خیستر ، با بغض گفتم : من هم خیلی

دوستت دارم!

گفت ، گفتم ، گفتیم و آن لحظه های در کنار او بودن عاشقانه شد....

بگو آنچه که دلم میخواهد ، بالاتر از دوست داشتن !

با دستان سردم ، اشکهای روی گونه مهربانش را پاک کردم ، او را در آغوش گرفتم و

گفتم : هیچوقت مرا تنها نگذار ، باور کن که بی تو نمیتوانم زنده بمانم!

او نیز مرا محکم در آغوشش میفشرد و میگفت بدون تو هرگز!

چه آغوش گرم و مهربانی داشت ، دلم میخواست همیشه در آن آغوش گرم بمانم!

آن لحظه  با تمام وجودم احساس کردم برای من است !

او نیز این احساس را داشت ، از شانه های خیسم فهمیدم!

گفتم با تو هستم ، اگر تو نیز با من باشی ، اگر روزی نباشی ، من نیز در این دنیا نیستم!

گفت ، با تو می مانم ، اگر تو نیز با من بمانی ، اگر روزی باشم ولی تو نباشی ، من نیز با

تو می آیم هر جا که باشی !

او میگفت ، من نیز برایش درد دل میکردم!

درد دل او ، درد دل من بود ، درد دل ما ، یک راز عاشقانه بود.....

رازی که همیشه در دلهایمان خواهد ماند !


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:12 | |







یکی را دوست میدارم

یکی را دوست میدارم ولی او باور ندارد!

یکی را دوست میدارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم و لحظات سرد زندگی

 را با گرمای عشق او میگذرانم!

کسی را دوست میدارم که میدانم هیچگاه به او نخواهم رسید و هیچگاه نمیتوانم

دستانش را بفشارم!

یکی را دوست میدارم ، بیشتر از هر کسی ، همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد!

یکی را دوست میدارم ، که میدانم او دیگر برایم یکی نیست  ، او برایم یک دنیاست!

یکی را برای همیشه دوست میدارم ، کسی که هرگز باور نکرد عشق مرا !

کسی که هرگز اشکهایم را ندید و ندید که چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم!

یکی را تا ابد دوست میدارم ، کسی که هیچگاه درد دلم را نفهمید و ندانست که او در این

 دنیا تنها کسی است که در قلبم نشسته است !

یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست میدارم ، کسی که نگاه عاشقانه مرا ندید و

لحظه ای که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود !

آری یکی را از ته دل صادقانه دوست میدارم ، کسی که لحظه ای به پشت سرش نگاه

نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او میروم !

کسی را دوست میدارم که برای من بهترین است ، از بی وفایی هایش که بگذرم برای

من عزیزترین است !

یکی را دوست میدارم ولی او هرگز این دوست داشتن را باور نکرد!

نمیداند که چقدر دوستش دارم ، نمی فهمد که او تمام زندگی ام است !

یکی را با همین قلب شکسته ام ، با تمام احساساتم ، بی بهانه دوست میدارم!

کسی که با وجود اینکه قلبم را شکست اما هنوز هم در این قلب شکسته ام جا دارد!

یکی را بیشتر از همه کس دوست میدارم ، کسی که حتی مرا کمتر از هر کسی نیز

دوست نمیدارد!

یکی را دوست میدارم ...

 با اینکه این دوست داشتن دیوانگیست اما ..........


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:11 | |







bdon onvan

salam dostaye golam  omid varam halo rozeton mesl man nabashe ozae man ke ziyad khob nist  delam tang shode barhame on dostaye ghadimi omid varam khabari azam be giran  man miram doseton daram lotfan nazar yadeton nare


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 9:54 | |







حتی


با سیاه ترین عینک دودی

 

باز هم

 

نبودنت بد جوری چشمانم را می زند...

 

همین که تو اینجا کنار منی.... همین که کنارت نفس میکشم

 

همینــ کــ می نویسمُ

 

بــه واژه می کشمــ تو رو !

دوباره ِ بار غم می نشینــه روی ِ شونــه های ِ من !


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 9:31 | |







-:¦:-دَلیلِ بودَنمـ -:¦:-

 

 

تو نِمے دانے وَقتے چِشمانَتـــ غَمگینَند

 

وَقتی صِدایتــ آهنگ هَمیشگے اَش رآ نـَدارَد

 

گاه کـﮧ غمـِ عالمـ در دِلَت جاے مے گیـرد

 

اَز هَمـﮧ ے دُنیـا گِرفتـﮧ اَستــ

 

چـﮧ دردے مے کِشَمـ ..

 

مے خواهَمـ یِکبآره

 

تَمآمـِ هَستے رآ بـﮧ آتَش بِکشَمـ

 

تَمامـِ دُنیـا رآ بَر هَم ریزَمـ

 

تو چـﮧ مے دانے چـﮧ دَردے دارَد غَمـِ چِشمانَتــ رآ دیدَن

 

نمے خواهمـ ..نمے خواهَمـ دنیایے رآ

 

کـﮧ همـﮧ ے هستےِ مَن دَر آن یِکــ لَحظـﮧ

 

آرامِش نَدارَد...

 

روزے کـﮧ گُلِ خَنده روے لَبانَت بِشکُفـد

 

بِهتَریـن و شیرین تَرین لَحظـﮧ ے زِندِگے مَن اَستــ

 

عِشقِ مَن , مَن هَمه اَمـ رآ بآ تو مے خواهَم

 

زِندِگے بدونِ تو وَ لَبخَندتــ بَرایَمـ پوچ اَستــ

 

این لَحظآتــِ خوشبَختے رآ اَز مَن مَگیــر کـﮧ

 

تَمآمـِ مَن بـﮧ تو وآبَستـﮧ اَستــ

وَ تَنهآ تو دَلیلِ بودَنمـ هستے



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 11:55 | |







خیلی تنهام


يه روز بهم گفت: «مي‌خوام باهات دوست باشم؛

آخه مي‌دوني؟ من اينجا خيلي تنهام». بهش لبخند زدم

و گفتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.من هم خيلی

تنهام». يه روز ديگه بهم گفت: «مي‌خوام تا ابد

 

باهات بمونم؛ آخه مي‌دوني؟ من اينجا خيلي تنهام».

بهش لبخند زدم و گفتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.من

هم خيلي تنهام». يه روز ديگه گفت: «مي‌خوام برم يه

جاي دور، جايي كه هيچ مزاحمي نباشه. بعد كه همه

چيز روبراه شد تو هم بيا. آخه مي‌دوني؟ من اينجا

 

خيلي تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره مي‌دونم.

فكر خوبيه. من هم خيلي تنهام». يه روز تو نامه‌ش

نوشت: «من اينجا يه دوست پيدا كردم. آخه مي‌دوني؟

من اينجا خيلي تنهام». براش يه لبخند كشيدم و

زيرش نوشتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.من هم خيلی

تنهام». يه روز يه نامه نوشت و توش نوشت: «من

قراره اينجا با اين دوستم تا ابد زندگي كنم. آخه

مي‌دوني؟ من اينجا خيلي تنهام». براش يه لبخند

 

كشيدم و زيرش نوشتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.

 

من هم خيلي تنهام».

حالا ديگه اون تنها نيست و من از اين بابت خيلی

خوشحالم و چيزی که بيشتر خوشحالم می کنه اينه که

 

نمی دونه من هنوز هم خيلي تنهام ...


تقدیم به اونکه من را با تنهائیام تنها گذاشت

خیلی تنهام



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 21:57 | |



صفحه قبل 1 ... 32 33 34 35 36 ... 57 صفحه بعد