نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





قانون من

سلام

هرجا هستید شاد باشید

 

قانون من

 

توی قانون من عشق و عاشقی یه بازیه

یه توهم و خیال تو عالم مجازیه

 

توی قانون من عشق دروغ محض آدماست

جملهء بی تو میمیرم عزیزم یه ادعاست

 

توی قانون من عاشقی یه جرمه و گناه

حاصلی نداره جز تنها شدن میون راه

 

توی قانون من عشق و عاشقی یعنی حروم

چون با گریه آخرش هرچی که هست میشه تموم

 

توی قانون من حکم عاشقی جون دادنه

روبروی آدما حتی خدا ایستادنه

 

توی قانون من حرف دل سپردن باطله

بخدای آسمون عاشق شدن بی حاصله

 

توی قانون من عشق یه جزئی از خیانته

توی آغوش یکی دیگه یه جا تو خلوته

 

توی قانون من عاشقی فقط یک هوسه

یه روزی سیر که میشن به همدیگه میگن بسه

 

توی قانون من عاشق یه روزی خسته میشه

میره و نمیمونه رو وعده هاش تا همیشه

 

توی قانون من هرکی که میگه دوستت داره

یه روزی یواشکی میره و تنهات میذاره

 

توی قانون من اون که پیشته یه روز میره

تو چشات زل میزنه بهت میگه ازت سیره

 

توی قانون من هرچی تنها باشی بهتره

راحتی چونکه کسی آبروتو نمیبره


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 16:23 | |







دویدم و دویدم

سلام

ممنون بخاطر محبتاتون

 

دویدم و دویدم

 

دویدم و دویدم به اون چشات رسیدم

جز یه نگاه عاشق هیچی دیگه ندیدم

چه ساده بودم اما چشات پر از دروغ بود

واست میمردم اما سرت خیلی شلوغ بود

 

دویدم و دویدم به خنده هات رسیدم

دنیا رو با خنده هات مثل بهشت میدیدم

خنده های تو اما فقط واسه من نبود

به جز منم چند نفر فدای خنده هات بود

 

دویدم و دویدم به گریه هات رسیدم

مرگمو با قطرهء اشک چشات میدیدم

گریه های تو اما پر از دوز و کلک بود

به جز منم چند نفر واست تو آب نمک بود

 

دویدم و دویدم به عشق تو رسیدم

شدی تمام دنیام جز تو چیزی ندیدم

اما چه دیر فهمیدم که عشق تو سرابه

یواش یواش فهمیدم وضعت خیلی خرابه

 

دویدم و دویدم به بوسه هات رسیدم

مزهء ناب عشقو با بوسه هات چشیدم

قسم میخوردی جز من کسی نبوسیدتت

جای لب صد نفر هنوزم هست رو لبت

 

دویدم و دویدم به وعده هات رسیدم

قول میدادی بمونی وقتی که میرنجیدم

تمام قولای تو دروغ بود و نموندی

یه آدم ساده رو پی خودت دووندی


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 16:23 | |







تبریک میگم

سلام

خیلی سخته

امیدوارم سر هیشکی نیاد....

 

تبریک میگم

 

تبریک میگم بابت این لباسی که تو تنته

وقت شروع تازهء زندگی روشنته

عروسیته امشب و من مثل دیوونه ها شدم

از اینکه رسما عزیزم از پیش من رفتنته

 

تبریک میگم از راه دور دارم برات دست میزنم

یه جایی توی کوچه تون وایسادم و جون میکنم

میبینمت که شادی و میخندی از ته دلت

اشک منم یواش یواش میچکه روی پیرهنم

 

تبریک میگم عروس خانوم دومادتم بهت میاد

منو تو این شب بزرگ بعیده که یادت بیاد

دست تورو گرفته و شادی از اینکه مال توست

معلومه که دوسش داری عاشقشی خیلی زیاد

 

تبریک میگم توی دلم بهت که مثل ماه شدی

با تاجی که رو سرته عین یه پادشاه شدی

میخوام حلال کنی منو اگر که بد بودم واست

ببخش اگه یه وقت با من مرتکب گناه شدی

 

تبریک میگم بهت ولی نمیشنوی تبریکمو

از دور برات پرت میکنم دسته گل کوچیکمو

سوار ماشین شدی و داری میری به سمت نور

منم میرم تموم کنم زندگی تاریکمو

 

تبریک میگم عزیزکم چه قد زیاده مهمونات

نقل و گل پرپره که از هرجا میپاشن برات

پشت یه دیوار یه کسی وایساده با چشمای خیس

همونکه هیچوقت نمیخواست اشکی بیاد از تو چشات


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 16:23 | |







تلافی

سلام

خیلی مخلصم

 

تلافی

 

به تلافی فریبت عشق واقعا عجیبت

میرم و از رفتن من اشک شب میشه نصیبت

 

به تلافی تمام شبهایی که تنها موندم

میرم و عشقتو ای یار از توی دلم پروندم

 

به تلافی بدیهات همهء سیاهدلیهات

من میرم واسه همیشه از تموم روز و شبهات

 

به تلافی تمام التماسام و تمنام

من میرم تا نوبتت شه که بیوفتی جلوی پام

 

به تلافی نبودت قلب از سنگ حسودت

میرم و شکسته میشه روح و قلبت و وجودت

 

به تلافی تمام منتظر موندنای من

میرم و خاطره هامون منو یاد تو میارن

 

به تلافی دروغات اون همه وعده و قولات

میرم و یه عالمه غم واست از من میشه سوغات

 

به تلافی تمام گریه هام برای چشمات

میرم و برام مهم نیست نگاه غرق تمنات

 

به تلافی غرورت دستای همیشه دورت

میرم و دیگه نمیشم تو شبات سنگ صبورت

 

به تلافی تمام خنده هات بر من ساده

من میرم چونکه میدونم واسه من رقیب زیاده

 

به تلافی خیانت اون همه کینه و نفرت

میرم و باقی عمرت میگذره با آه و حسرت

 

به تلافی تمام گریه هایی که میکردم

میرم و بدون که هیچوقت عزیزم برنمیگردم


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 16:23 | |







آخر خط

سلام

دوستتون دارم

 

آخر خط

 

آخر خط همینجائه تو و من و سکوت شب

دوراهیه باید بریم یکی به راست یکی به چپ

 

آخر خط همینجائه گریه داریم هردوتامون

چقد داریم زور میزنیم که اشک نیاد از چشامون

 

آخر خط همینجائه وای که چقد تنها میشیم

راس راسی انگار که داریم از همدیگه جدا میشیم

 

آخر خط همینجائه چه سوت و کوریم من و تو

از اون همه روزای خوب الان چه دوریم من و تو

 

آخر خط همینجائه لحظهء آغوش و نگاه

شاهد این وداع تلخ ببین چیه هلال ماه

 

آخر خط همینجائه خوش باشی هرجا که میری

نگو که از دوری من همین روزاست که میمیری

 

آخر خط همینجائه یه بوسه و یه نیم نگاه

من میمونم با خاطره ات تو میمونی با کلی راه

 

آخر خط همینجائه یادت نره دوستت دارم

بعد تو هیچکسی رو من به جای تو نمیارم

 

آخر خط همینجائه دلم میخواد نگات کنم

نوازش آخرمو از سرت و موهات کنم

 

آخر خط همینجائه لبخندتو میخوام فقط

راستی داری میری بشور عشق منو از حافظه ات

 

آخر خط همینجائه دستمو ول کن و برو

دوست ندارم نگاه کنم اشک رو صورت تورو

 

آخر خط همینجائه خدا نگهدار عزیزم

پشت سرت بجای آب اشک چشامو میریزم


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 16:23 | |







لبامون

سلام

خواندن این شعر به افراد زیر هجده سال توصیه نمیشود!!!

 

لبامون

 

لبامون تو لب هم تنمون داغه و داغ

صدای نفس نفس پیچیده توی اتاق

دست تو دست همدیگه چه عجیبه حالمون

صدای جیرجیرکاست اون بیرون از توی باغ

 

لبامون تو لب هم مزهء قند و نبات

دست تو رو کمرم دست من لای موهات

توی آغوش توام سفت گرفتی تنمو

الهی فدات بشم که خماره اون چشات

 

لبامون تو لب هم با چشای نیمه باز

لحظهء خواستنه و التماسه و نیاز

پچ پچ یواشکی در گوش همدیگه

بیخودیم از خودمون مثل آدم تو نماز

 

لبامون تو لب هم وقت همراه شدنه

دلمون واسه یه چیز داره له له میزنه

دیگه طاقت نداریم صبرمون سر اومده

وقت ناز کردن تو وقت خواهش منه

 

لبامون تو لب هم عطر تو روی تنم

داره باز گر میگیره با زبونت بدنم

قصهء عشق و هوس داره تکرار میشه باز

دونه دونه باز میشه دکمه های پیرهنم

 

لبامون تو لب هم اتفاقای جدید

چند تا ضربه و تکون چند تا فریاد شدید

همه چی تموم شد و ساکتیم و بی رمق

این گناهمون رو هم کسی جز خدا ندید


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 16:23 | |







به جای من یکی میاد

سلام

بنا به درخواست دوستان یه کم میخوام تندتند بیام و شعر بذارم

حواستون باشه....

 

به جای من یکی میاد

 

به جای من یکی میاد غصهء چی رو میخوری؟

روزای بد برای تو نمیمونه همینطوری

 

به جای من یکی میاد پاک میکنه گذشته اتو

میسازه از نو دوباره همون دل شکسته اتو

 

به جای من یکی میاد میشه تموم زندگیت

با اون به آخر میرسه این همه وقت آوارگیت

 

به جای من یکی میاد نترس از اینکه تنهایی

یکی میاد بالاخره با هم میخندید دوتایی

 

به جای من یکی میاد چشمتو روشن میکنه

دل شکستهء تورو اسیر خواستن میکنه

 

به جای من یکی میاد تورو به رویا میبره

تمام دردای تورو ساده به جونش میخره

 

به جای من یکی میاد امیدتو نده به باد

میاد و با صداقتش بهت میگه تورو میخواد

 

به جای من یکی میاد بهت میگه عاشقته

با بوسه هاش میفهمونه میخوادت و لایقته

 

به جای من یکی میاد تورو میگیره تو بغل

سر میذاره رو شونه هات بدون حقه و دغل

 

به جای من یکی میاد منو دیگه میخوای چیکار؟

برو بچسب به زندگیت اصلا منم یادت نیار

 

به جای من یکی میاد میبینی که عاشقشی

میبینی که حالت بده اگه کنارش نباشی

 

به جای من یکی میاد منو فراموش میکنی

پیکتو پر میکنه و به عشق اون نوش میکنی


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 16:23 | |







اصرار نکن

سلام

ارادتمندم...

 

اصرار نکن

 

اصرار نکن نمیمونم نیست دیگه اینجا جای من

اینجا داره تلف میشه تموم خوبیای من

 

اصرار نکن نمیتونم باشم و بشکنه دلم

از تو و دوست داشتن تو هیچی نمیشه حاصلم

 

اصرار نکن نمیمونم میخوام برم یه جای دور

خسته شدم ازت دیگه از تو این همه غرور

 

اصرار نکن نمیمونم جونی نمونده تو تنم

بسه از این که هر دفعه میای میری و میشکنم

 

اصرار نکن هیچی نگو بسه دیگه در به دری

میرم تا پیدا بکنم از تو یه یار بهتری

 

اصرار نکن فقط بذار برم سراغ زندگیم

واست عجب یاری بودم از روی عشق و سادگیم

 

اصرار نکن نمیمونم منو میخوای واسه هوس

میرم تا پشت من نگن آواره ام و بی همه کس

 

اصرار نکن نمیذارم منو دیگه بازی بدی

جامو سریع پر میکنی تو که به کارت واردی

 

اصرار نکن هرچی بگی عوض نمیشه تصمیمم

محاله یک لحظه دیگه باشیم دوباره پیش هم

 

اصرار نکن حرفی نزن از عشق و خاطراتمون

لیاقتم رو نداری برو جونم تنها بمون

 

اصرار نکن وقت منو نگیر با این چرندیات

مگه میشه یادم بره دونه به دونه بدیات

 

اصرار نکن نمیتونم عشق تو مثل قفسه

هرکاری کردی نوش جون اما حالا میگم بسه


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 16:23 | |







من

سلام

اینم آخرین شعر این وبلاگ که از خودمه و راجب خودم...

 

من

 

من،یه حکایت جدیدم از دل و عشق و جدایی

از تموم لحظه های با خدا و بی خدایی

 

من یه روایت از یه عشقم عشقی که نرفت تا آخر

یه گلم که از بدیها شده خشک و شده پرپر

 

من،من خود قصهء دردم یه نفر با پای خسته

یه کسی که تو رفاقت زخمیه دلش شکسته

 

من،تو وجودم پر حسه اما محکومم به وحشت

ممنوعه واسم که باشم با کسی از رو محبت

 

من،گرمم و پر از تمنا تنم از جنس مذابه

زندگیم سرده همیشه اینه که واسم عذابه

 

من،دردای دلم رو هیچوقت نمیارم به زبونم

حرفامو میگم تو خلوت به خدای مهربونم

 

من،نه خوبم نه بد نه نامرد همیشه ساده امو ساده

هرکی اومده سراغم منو دست گریه داده

 

من،نه سیاهم مثل کینه نه سفیدم مثل بخشش

دنیارو ساده میبینم با تموم زرق و برقش

 

من،تو رفاقت با گذشتم میمونم تا آخر راه

دل شکستن کار من نیست حتی تو دوستی کوتاه

 

من،میگم از لحظه های بد از غروب و رفتن یار

از یه دلتنگی بیرحم تو شبای ساکت و تار

 

من،میارم غمو رو کاغذ مینویسم از خیانت

شب و درد و اشک و حسرت واسه شعرام شده عادت

 

من مینویسم از نگاهی منتظر مونده به یک در

چشمای منتظری که خیسه تا طلوع محشر


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 16:23 | |







سلام نا مهربانم

 

سلام نا مهربانم

 

سلام نا مهربانم چوب خط روز های بی تو بودن که پر شد، نامه ای برایت نوشتم، نامه ای برای تو و برای این عکس میان قاب و برای این تپش کهنه در سینه نامه ام را میسپارم به دست باد .ببرد آنسوی تمام این دیوار ها ،این جاده ها ،این روز ها ...اصلاً ببرد ،آن سوی تمام نمیدانم هایی که دستانم را از دستانت جدا کرد...

باد می داند،خوب می داند،یادت نیست مگر؟ خودش بود که آن روز لحظه ای قبل از غروب, گره روسریم را از هم باز کرد وموهایم را به دست آشفته باد سپرد.
حالا که گفتم یادم آمد،باید روی پاکت بنویسم :''برسد به دست نامهربانی که موهایم را با باد شانه میزد.'' آخرآدرس خانه ات را که نمیدانم

روزی در پی جاده خاکی راهی بودم که تلاقی نگاهت راه بر پاهای برهنه ام بست. اصلا مینویسم: ''برسد به دست همان نگاه''...همان نگاهی که آیینه امیدم بود و نوید فردا هایی روشن، فردا یی که تلاقی آرزو هایمان بود،و کور سوی فانوسی در مسیر این راه تاریک فردا ... فردا... فردایی که هنوز در راه است!

امّا نه،این دو خط نامه که جای این حرف ها نیست، همین لبخند پشت قاب عکس هم با من قهر میکند،اگر دوباره قصه دلتنگی از نو تازه کنم

بگذار اصلاً از میهمانیم بگویم: جای تو خالی ،چند وقت پیش بود که تکرار این روز های بی خاطره را جشن گرفتم؛ مهمانی که نبود, من بودم و قاب عکس تو... سفره ای چیدم در خور مهمان.شمع بود و گل سرخ بود و دو خط دست نوشته

شرمنده مهمانم،که شادی سر سفره ام کم آمد. برکت خدا به سر سفره تو! این گناه دوستی من بود که قهر خدا در پی داشت و قحطی نعمت. چه بگویم؟ شاد باد روزگار تو،که همین خشکیده لبخند گوشه لبانت، سهم سفره خالی ماست از این سال های بی برکت...

ودیشب بود آن شب که چوب خط روز های بی تو بودن به سر آمد ونامه ای برایت نوشتم.

"که میسپارمش به دست باد"


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 13:55 | |







ای کاش می دانستی

ای کاش می دانستی چقدر سخت است. چقدر دشوار است،

هر شب بی آنکه تو در

 کنارم باشی با یادت بنشینم و ترا زمزمه کنم و برایت بنویسم.

ای کاش بودی تا ببینی. چقدر در التهابم. نیستی در کنارم تا

حرفهای دلم را رو در رو برایت بازگو کنم و من بایست هر شب، خسته از

 گذشت روز، خمیده از خستگی ها،

بی تاب از خمودگی ها و رنجور از بی تابی ها و رنجیده از غریبه ها

 بنشینم و برایت سخنان شیرین بنویسم.

هیچ کس نیست که بداند در دلم چه می گذرد.

اگر می بینی می نویسم و می نویسم

 و به نوشتن ادامه می دهم از آن روست که می دانم تو می خوانی.

 می دانم تو هستی و تو می بینی و می شنوی. می دانم که تو

 در کنار منی. شاید نه در فاصله ای نزدیک اما لاقل آنقدر که ... .

 اصلا مهم نیست. کافی لبخندی از تو و یا حتی گوشه

 چشمی را در ذهن مرور کنم. می توانم ساعتها بنویسم و برای

 همین است که  می گویم اینها همه از سر عاشقی است.نترس.

 هنوز دیوانه نشده ام. اما فرصت دارم. برای دیوانگی. برای فرزانگی.

 برای جاودانگی. و من به حضور نزدیکم. و به دیدار. و به کنار.

 در کنارم باش. حتی اگر از من دوری. عزیز دل!

دلم طاقت نشستن ندارد وقتی به چشمهایم می نگری

چشمهایم تحمل نگریستن ندارد وقتی مرا می نوازی

روحم پر می کشد وقتی با من سخن می گویی

زبانم هم که بند می آید

تو بگو چه کنم با این همه التهاب که همه از دوست داشتن توست

غزل هایم را فراموش می کنم

از سهراب یا نیما، فروغ یا شهریار چیزی به یاد نمی آورم

فقط باید زمزمه کنم زیر لب به گونه ای که تو نیز بشنوی

کسی درون من است که از دریچه چشمم به کوچه می نگرد

کسی درون من است

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 13:45 | |







در حسرت سرد

دوستت دارم ای تو که در قلبت نیستم ، میخواهمت ای تو که مرا نمیخواهی

حسرت شده برایم آن لحظه که بگویی مرا میخواهی...

همه میدانند ،دلم تنها تو را میخواهد ،

اما چه افسوس که عشق نغمه غمگینی برایم میخواند

در حسرت تو ماندن مثل لحظه ی بی بال و پر پریدن است ،

در حسرت تو ماندن ، مثل لحظه ی در کویر خشک دویدن است ،  

مثل بی هوا نفس کشیدن است...

عاشقت هستم عزیزم ، کجایی که بی تو دارم شب و روز اشک میریزم...

عاشق هستم و تنها ، هیچکس نمیفهمد حال مرا ...

دوستت دارم ای تو که نمیدانی قلبم دیوانه ی تو است، تمام وجودم پر از تمنای تو است...

همیشه در رویاهای خودم به سر میبرم ، چقدر دلخوشی به قلبم بدهم؟؟؟ ،

تا کی به خیال آمدنت از آن دوردست ها به سوی سایه ی خیالی ات بدوم؟

نه انگار نمیشود همچنان تنها به خیال داشتنت زندگی کرد ، یخ زده ام دیگر در این اتاق سرد...

هر چه خورشید میتابد آب نمیکند این تن یخ زده را ...

دوستت دارم ای تو که در قلبت نیستم ، میخواهمت ای تو که حتی برایت آشنا نیستم...

غریبه ای از خاک تنهایی که عاشق تو است ، مدتهاست تنها و گرفتار تواست...

همیشه شب را به عشق بودنت سر میکنم ،

 

فردا که می آید روز را از نو با حسرتی سرد شب میکنم... 

 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:14 | |







بودنم بسته به بودنت

 

اینکه در قلبمی ، باور کرده ام که تا ابد مال منی ، حتی اگر نباشی ، 

حتی اگر مرا نخواهی

تو نمیدانی وسعت عشقم را ، چگونه آهسته بگویم وقتی نمیشنوی

صدای فریادم را...

لحظه های نبودنت تصویریست از یک شب بی ستاره ،

از آن شبهایی که بی قرارتر از دلم دلی بی تاب نیست ،

بدان قدر دلی را که مثل آن در پی عشقش نیست!

تو نمیدانی به خاطرت با گذر زمان از همه دنیا میگذرم ،

تا برسد به لحظه ای که دیگر هیچ فرصتی برای در کنار تو بودن نمانده باشد ،

آنگاه عشقت را با خودم به آن دنیا خواهم برد ،

تا به ساکنان آن دنیا نیز ثابت کنم که بدجور عاشقت هستم...

تمام وجودم به تو وابسته است ، بودنم به بودنت بسته است ،

نشکن دلم را که این دل خسته است!

منی که اینجا زانو به بغل گرفته ام ،آرزوی در آغوش کشیدن تو را دارم ،

منی که تنها تو را دارم...

چشمانم را میبندم و تو را در کنارم تصور میکنم ، ای کاش رویا نبود ،

ای کاش دلم اینک در این لحظه ی پر از دلتنگی تنها نبود...

انگار از همان آغاز ،آغاز من بوده ای ، نفسهای عشق را به من داده ای،

تا از تو به عشق برسم، تا از عشق دوباره به تو برسم...

اینکه تو را در قلبم احساس میکنم ، اینکه عشقم هستی به داشتنت افتخار میکنم ،

همین برایم زیباست ، دنیا را بی خیال ، تمام زیبایی ها در وجود تو پیداست!

نگیر از قلبم بودنت را که قلبم از تپش می افتد ،

نگیر از من گرمی دستانت را که وجودم یخ میزند

اینکه در قلبمی ، باور کرده ام که تو جزئی از وجودمی،

تو نیز باور کن این عشق جاودانه را... 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:7 | |







یکی بود ، یکی نبود

 

یکی بود یکی نبود ، من بودم و تو نبودی ،

زیر سقف اتاق تنهایی ، تو را میخواستم و رفته بودی

یکی عاشق بود ، یکی بی وفا ،

من مثل شیشه شکستم و تو خرده شیشه ها را گذاشتی زیر پا

یکی به انتظار ، یکی بی خیال ،

من در انتظارت نشستم و تو شدی حسرتی در این انتظار

یکی بود یکی نبود ، من بودم و تو رفته بودی ،

برای پیدا کردنت هیچ ردپایی از خودت نگذاشته بودی

یکی چشمهایش پر از اشک شده ، یکی به جرم دلشکستن فراری شده

یکی اینجا باز هم عاشق است ، یکی در حال فراموش کردن است!

دلم به هوای تو ، بی هوا ، سر به بیابان گذاشته

، اما نمیداند که دیگر کار از کار گذشته

، دیگر دلت از خط پایان گذشته و این منم که هنوز به آخر قصه نرسیده ام

جا مانده ام  در قصه ای که حکایت از مجنونی تنها دارد ،

این قصه دیگر همچو آغازش جایی برای لیلی بی وفا ندارد

سرانجام همه دلتنگی ها ، همه آن قول و قرارها همین بود ،

 فاصله من و تو بین آسمان و زمین بود

تو پرواز کردی و من خاک شدم ،

مثل یک قطره آب در وسعت یک کویر خشک گرفتار شدم...

یکی بود یکی نبود ، من بودم و تو نبودی

 

تا چشم بر روی هم گذاشتم ، برای همیشه از کنارم رفته بودی...
 




[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:5 | |







لمس عشق

 

از تو به آسمانها رسیدم ، شدم خورشید و بر روی دنیا تابیدم

از تو به دریاها رسیدم ، مثل یک موج خروشان در آغوش ساحل قلبت خوابیدم

از تو به عشق رسیدم ، عاشق شدم و راز عشق را فهمیدم

از تو به همه چیز رسیدم ، شدم همدلی برایت و همه درد دل هایت را شنیدم

از تو به فرداها رسیدم ، خوشبختی را در کنار تو بر روی صفحه دفتر عشق کشیدم

از تو به رویاها رسیدم ، در خیالم به حقیقت رسیدم ،  

تو را لمس کردم و طعم عشق را با تو چشیدم

روزها میگذرد ، لحظه به لحظه با تو شیرین است ،

زندگی ام با تو همین است که من رسیده ام به جایی که

دلم نمیخواد هیچگاه ترک کنم این دنیای عاشقانه را!

رها کردی مرا از تنهایی آنگاه که نسیم عشقت گرد و غبارها را از دلم برد،

آنگاه که امواج پر از عشقت غمها را از دلم شست ،

شدم عاشق و نشستم در دلت ، هنوز به یاد دارم معجزه آن چشمهایت !

رسیده ام به جایی بهتر از تمام دنیا ، به جایی که پر از آرامش است ،

آری قلبت برایم یک کلبه عاشقانه است ،

 که همیشه بمانم در آن ، تا از آن به تو برسم ، تا از تو دوباره به قلبت برسم!

از تو به جایی رسیدم که دلم همیشه میخواست ،

این تصویر را همیشه دلم، در ذهنم میساخت

که یکی باشد مثل تو ، مرا در این حال و هوای عاشقانه ببرد ،

 تا از این رو به آن رو شوم ، این رو خیره به چشمهایت ، آن رو یک عمر گرفتارت !

از تو به تو رسیدم ، شدم قلبی و برایت تپیدم ،

تا از تپشهای من ، مال تو باشم ،

 

همیشه و همه جا جزئی از وجود تو باشم... 

 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:4 | |







به تو که رسیدم...

 

به تو که رسیدم تنها شدم ، به جای قلبت ،

غم در دلم نشست و به جای تو ، اسیر تنهایی شدم

به تو که رسیدم دستان سرد غم را گرفتم  

و آرام در آغوش سرد بی محبتیها خوابیدم

به تو که رسیدم انگار به هیچ چیز نرسیدم ،

انگار راهی که رفتم بن بست بوده ، اینجا ، آن جایی که میخواستم نبوده

هیچگاه مرا درک نکردی ، هیچگاه بی وفایی هایت را ترک نکردی ،

به جای اینکه مرحمی برای دلم باشی ، دلم را پر از خون کردی

در لحظه های دلتنگی نه تنها به سراغم نیامدی ،

از من دورتر شدی ، با من مثل غریبه ها شدی

در لحظه های خواستنت ، با التماس میگفتم که میخواهمت ،

نیامدی به کنارم و همنشین غریبه ها شدی

من باورت کردم ، تو چشمهایت را بستی ، قلبم عاشقت شد و تو درها را بستی ،

به خیال تو بودم ، بی خیالم شدی ، تا آمدم به سویت ، رفتی،

تا خواستم احساستم را به تو بگویم فراموشم کردی

هر چه به دنبالت می آمدم ، تو راهت را کج میکردی ،

هر چه میگفتم نرو ، تو راه خودت را میرفتی ، 

تا اینکه به بیراهه رفتی و  تو را گم کردم ،

با اینکه غرورم شکست اما باز هم برای دیدنت  

تمام کوچه پس کوچه ها زیر و رو کردم

دوباره دیدمت ، چه با شوق به سویت دویدم ، حس کردم سایه ای را همراهت

،آن غریبه کیست در کنارت ، چه عاشقانه گرفته ای دستهایش !!!

به تو که رسیدم ، شکستم ، تو مرا زیر پاهایت له کردی  و رفتی  

حتی به زمین هم نگاه نکردی

همیشه آغازش خوب است ، آخرش تاریک میشود ،

من از شوق دیدنت، چشمهایم خیس بود و آغازش را ندیدم ،

حالا چگونه در این تاریکی آخرش را ببینم؟! 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:57 | |







از نگاهت خواندم ...

 

از نگاهت خواندم که چقدر دوستم داری ،

اشک از چشمانم ریخت و از چشمان خیسم فهمیدی که عاشقت هستم

حس کن آنچه در دلم میگذرد ، دلم مثل دلهای دیگر نیست که دلی را بشکند

تو که باشی چرا دیگر به چشمهای دیگران نگاه کنم ،

 تو که مال من باشی چرا بخواهم از تو دل بکنم

وقتی محبتهایت ، آن عشق بی پایانت به من زندگی میدهد چرا بخواهم زندگی ام را

جز تو با کسی دیگر قسمت کنم ، چرا بخواهم قلبم را شلوغ کنم؟

همین که تو در قلبمی ، انگار یک دنیای عاشقانه در قلبم برپاست ،  

عشقت در قلبم بی انتهاست

همین که تو در قلبمی بی نیازم از همه کس ،  

تو را میخواهم و یک کلام فقط تو را ، همین و بس!

دلم بسته به دلت ، هیچ راهی ندارد حتی اگر مرگ بخواهد مرا جدا کند از قلبت

دیگر تمام شد ، تو در من حک شده ای، ای جان من ،تو همه چیز من شده ای!

از نگاهت خواندم که مرا میخواهی ، از آن نگاه شد که در قلب مهربانت گم شدم ،

تا خواستم خودم را پیدا کنم اسیر شدم ، تا خواستم فرار کنم ، عاشقت شدم!

از نگاهت خواندم  تو همانی که من میخواهم ، آنقدر پیش خود گفتم میخواهت ،

که آخر سر تو شدی مال من ، شدی یار و عشق بی پایان من

از نگاهت خواندم ، چند سطر از شعر زندگی را ...

نگاهم کردی و خواندی آنچه چشمانم مرا دیوانه کرده است ،

و آخر فهمیدی که قلبم تو را انتخاب کرده است

چه انتخاب زیبایی بود ، از همان اول هم دلم به دنبال یکی مثل تو بود ،

و اینک پیدا کرده ام تو را ، تویی که دیگر مثل و مانندی نداری،

 

در قلبت جز من ، جایی برای کسی نداری!  

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:57 | |







دلم از تو گرفته

 

با اینکه خیلی دوستت دارم اما ، دلم از تو گرفته ...

ببین چشمانم را که قطره های اشک بر روی آن نشسته

نه آرامم میکنی نه با قلبم مدارا میکنی ،

نه میگویی دوستم داری ، نه فکری به حال قلبم میکنی

اینگونه میشود که در لحظه های دلتنگی ام با غمها سر میکنم  

نه با صدای مهربان تو،

این حسرت است که در دلم نشسته از سوی تو....

هر چه خودم را به بی خیالی میزنم نمیشود ، نمیتوان از تو گذشت،

نمیتوان به هوای نبودنت در ساحل بی قراریها نشست ،

تنها میشود بی تو ، بی نفس دفتر زندگی را برای همیشه بست!

با اینکه خیلی دلم از تو گرفته ، بغض گلویم را گرفته ،

اما نمیدانی ، تو نمیدانی که چه عشقی در دلم نهفته !

آن روزی که آمدی و مرا در آغوش گرفتی ،  

با تمام وجود مرا در میان گرفتی گذشت ،

چه زود رفت آن حس زیبای عاشقانه ،  

چه زود عشقمان شد ، یک قصه عاشقانه ...

چه زود دل کندی از همه چیز ، آنقدر از آن روز گذشته که حتی  

رنگ چشمهایم را نیز دیگر یادت نیست

این منم که هنوز هم روز به روز بیشتر به تو دل میبندم ،

این تویی که میگویی اینک دارم از احساسات تو میخندم

آهای بی وفا ، بیا و اشکهایم را ببین ، پس مرامت کجاست،

یک ذره احساس داشته باش ،پس آن وجدان قلبت کجاست؟

تو که مرا نابود کردی ،عشقم را در تابوت گذاشتی وخاک کردی ،

بعد از آن حتی با یک شاخه گل هم بر سر مزار، از عشقم یاد نکردی

دلم از تو گرفته ، با اینکه دلشکسته هستم ،

نمیدانی چه شبهایی را با همین دل شکسته به انتظارت نشستم  

تا امشب نیز فردا شود ،

شاید دلم دوباره با دیدنت خوشحال شود...

نیامدی و حسرت شد آن انتظار ، نیامدی و نیامدی تا دلم شد بیمار...

با اینکه دلم از تو گرفته ، بدان که خیلی دوستت دارم ،

من که جز تو کسی را در این دنیا ندارم ، ای بی وفای من ،

مرا هم نگاه کن ، تو  فقط با من باش،

 

بعد از آن هر چه دلت خواست با قلبم بازی کن!

 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:56 | |







درگیر عشق

 

 درگیر توام ، منی که مال توام ، تویی که زندگی ام هستی ،

از آغاز تا آغاز دوباره اش با دلم هستی

و تو آغاز من هستی ، این تو هستی که تنها مال من هستی ،

کسی جز تو در قلبم جایی ندارد ، عشق بی تو هیچ معنایی ندارد

این لحظات با تو بودن است ، که زندگی همیشه پر از عشق و لبخند عاشقانه است ،

این روزهای من است ، مثل آن لحظات در گرو با تو بودن است

تویی که چشمانت مرا عاشق کرده ، منی که اینک دلم بهانه تو را کرده ،

تویی که به انتظار نشسته ای ، منی که آغوشم هوس در میان گرفتنت را کرده...

تشنه ام ، تشنه ی تو را در میان خود  گرفتن ، احساس آن لحظه های گرم ،

و رفتن به اوج آن لحظه هایی که با تمام وجود درک میکنم و میدانم مال منی ، 

تنها مال من، همیشه مال هم

هیچ چیز جز تو برایم در این دنیا ارزش ندارد ،

میخواهم تا زنده ام در کنارت باشم ، میخواهم تا فرصت باقیست 

محو نگاه زیبای تو باشم

میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم ، میترسم تو نباشی و من تنها بمیرم

میترسم بخوابم و در خواب هم نبینم تو را ، حسرت شود دیدنت ،

باز کنم چشمهایم را و ببینم دیگر هیچگاه نمیبینمت

عشق برایم همه لحظه هاست ، از اینجا که بیدارم تا آنجا که خوابم ،

و جایی که در آن دنیا میمانم ، از اینجا که در کنارمی تا آنجا

که تو را با خود میبرم و جایی که همیشه در قلبم میمانی

عشق برایم تویی و صدای نفسهایت ، هیچکس که جز تو برایم عشق نمیشود

و تو برایم مثل هیچکس نمیشوی! تو برایم مثل بارانی ،

پر از طراوت و تازگی ، تو برایم مثل این روزهایی ، روزهای پر از عشق و دلدادگی

از آنجا که خیلی دوستت دارم ، میتوانی از عمق احساسم بفهمی

 

تو آنقدر با ارزشی که چه عاشقانه میتپد قلبم برایت...



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:48 | |







بی قرار

 

 

در این شبهای بی قراری چیزی نمانده که با دلم در میان بگذاری

همه چیز از احساست پیداست ، در این لحظه های نفسگیر ،  

چیزی نمانده جز دلتنگی و انتظار

و این دل عاشق من ، همیشه بهانه میگیرد از من ...

بهانه تو را ، تو را میخواهد نه دلتنگی ها را، تو را میخواهد نه به انتظارت نشستنها را

در این شبهای بی قراری چیزی نمانده از من ، جز یک دل بهانه گیر

باز هم گرچه نیستی در کنارم ، اما در این هوای سرد ،  

عشق نفسهایت مرا گرم نگه داشته...

به این خیال که تو هستی ، همه چیز سر جای خودش باقیست ،

تنها جای تو در کنارم خالیست،

به این خیال که تو هستی شبهایم مهتابیست ،

تنها درد من در این شبها ، تنهاییست

به این خیال که تو هستی ، بی خیال همه چیز شده ام ،  

در حسرت دوری ات تنها و آشفته ام

کجا بیایم که تو باشی ، کجا بروم که تو را ببینم ،

کجا بنشینم که تو هم بیایی،دلم تنها به این خوش است که هر جا باشی ، 

همیشه در قلبم میمانی

اما تو بگو دلتنگی هایم را چه کنم؟ ، لحظه به لحظه بهانه های این دل بی تابم  

را چه کنم؟

تو بگو اشکهایم را چه کنم ، انتظار ، انتظار ، این انتظار سخت را چه کنم؟

فرقی ندارد برایم دیگر ، مهم این است که تو هستی ، مهم این است که همیشه  

و همه جا مال من هستی

اگر من در این گوشه تنها نشسته ام و به تو فکر میکنم ،

تو در گوشه ای نشسته ای و در خیالت به من نگاه میکنی ،

اگرمن با هر تپش از قلبم تو را یاد میکنم ، تو در آن گوشه با یادت مرا آرام میکنی

اگر من در این گوشه چشم انتظار نشسته ام ،

 

تو در آن گوشه از شوق دیدار همه ی چوب خطهای این انتظار را پاک میکنی...



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:40 | |







قلب سوخته

 

از این شاخه به آن شاخه پریدی ، از این قلب رفتی و به قلبی دیگر نشستی ،

عین خیالت نیست که دلم را شکستی، انگار نه انگار که روزی با هم عهدی را بستیم

مگر یادت نیست به هم قولی را دیدیم، قراری گذاشتیم ،

حرف از زندگی بود ، از عشق که بگذریم حرف از وفاداری بود

تو خودت این را خواستی که خاطره هایمان بسوزد ،

عشق همینجا در قلبمان بمیرد، خیلی سخت است چشمهایم دستت را  

در دستان غریبه ای دیگر ببیند

خیلی سخت است ببینم قلبم چه معصومانه میسوزد ،

هنوز هم اشک در چشمهایم ، مثل یک آب چشمه میجوشد

با اینکه هنوز در قلبم هستی ، باید باور کنم که دیگر نیستی ،

باید بپذیرم از حالا بدون توام ، از حالا به جای در کنار تو بودن ،

در کنار خاطره های توام ، گرچه سوزاندی همه خاطره ها را در دلت ،

میدانم که روزی تلخ میشود زندگی به کامت

هر کاری دلت خواست با دلم کردی ، هر راهی را که خواستی رفتی ،

اما من اینجا تک و تنها مانده ام و برایت مهم نیست که بیمار مانده ام

تنها خدا میداند راز تنهایی ام را بعد از رفتنت ، تو نمیدانی چه سخت بود  

لحظه جدایی ات

غرورم نیز تسلیم عشقی شد که از تو در قلبم نشسته

هیچ چیز سر جای خودش نیست ، من نفس میکشم در حالی که هوایی نیست،

قدم میزنم در حالی که در فکر توهستم ، میخوابم و خواب تو را میبینم ،

میبینم و تو را حتی از دور دستها نیز نمیبینم ،

مینشینم و تو را در کنار خودم نمیبینم ، میخندم و خنده هایم از ته دل نیست ،

اشک میریزم و کسی دلسوز من نیست، میتابم و کسی در دلم نیست که ببیند  

همه دلم را تاریکی فرا گرفته...

 

من در این شاخه شکسته ماندم و تو به آن شاخه پریدی...   



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:39 | |







گرفته دلم

 

 

گرفته دلم ، کجایی که آرامم کنی ، کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی

گرفته دلم ، کجایی که به درد دلهایم گوش کنی ، کجایی که مرا با بوسه هایت گرم کنی...

نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام ، نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام

در لا به لای برگهای زندگی ، نیست برگی که از تو ننوشته باشم ،  

نیست روزی که از تو نگفته باشم

امروز آمد و از تو گفتم ،نبودی و اشک از چشمانم ریخت و در همان گوشه نشستم ،

دلم خالی نشد و گرفته دلم ، کجایی که دلم به سراغت بیاید گلم؟

نیستی و حتی سراغی از دلم نمیگیری ، یک روز نباشم که تو مثل من نمیمیری....

نمیبینی چشمهایم را ، نمیمانی تا دلم را ، به نقطه خوشبختی برسانی ،

مرا به جایی آرام بکشانی تا خیالم راحت باشد از اینکه همیشه تو را خواهم داشت

نمیخواهی دلم را ، نمیدانی راز درونم را ، نمیگذاری تا مثل گذشته دلم تنها به تو خوش باشد ،

هیچ غمی در قلبم ننشسته باشد ، اگر اشک از چشمانم میریخت یکی مثل تو در کنارم نشسته باشد ،

تا پاک کند اشکهایم را ، تا زیبا کند لحظه هایمان را...

گرفته دلم ، کجایی که سرم را بگذارم بر روی شانه هایت ،

تا پی ببرم به آن دل پر از نیازت ، تا تو را در میان بگیرم ، تا همانجا در آغوشت  

برایت بمیرم...

نیستی و من حتی در حسرت آغوش سرد توام ، نیستی و من حتی منتظر  

بهانه های توام

کاش بودی و حتی به دلخوشی های پوچت نیز راضی بودم ،

من مثل قطره بارانی ام که در کویر خشک دلت عذاب میکشد،طعم تلخ بی محبتی ها را میچشد ...

 

گرفته دلم ، کجایی که آرامم کنی... 




[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:33 | |







او رفته بود...

 

نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن ،

نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی برای تپیدن

نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم

بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم

بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا...

تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم

شکست بال مرا برای پرواز ، سوزاند دلم را ، من مانده ام و یک عالمه نیاز

نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم

نه آن روزی که دوباره او را ببینم ، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم...

نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید

پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت

این همان نیمه گمشده من است ؟

پس یکی بیاید مرا پیدا کند ، یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد

یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ، هوای دلم ابری بوده

مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود ،

همه چیز را شکسته بود، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود

دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی

با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم ،

جانم به درد آمد و روحم در عذاب ، لعنت بر آن احساس ناب ،

 

که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده  ... 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:28 | |







با هم ، ولی تنها

 

 

میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، هوای دلم را داری

 

میدانم با دلتنگی ها سر میکنی ، بس که اشک میریزی چشمان نازت را تر میکنی...

 

من که به خیال تو رفته ام به خیالات عاشقانه ،

 

تو به خیالم پیوسته ای به یک حس عاشقانه

 

شیشه ی دلتنگی ها را شکسته ایم در دلهایمان،او که میفهمد حال ما را کسی نیست جز خدایمان

 

از تپشهای قلبت بی خبر نیستم ، من که مثل دیگران نیستم ،

 

تو جزئی از نفسهای منی ، تو همان دنیای منی

 

کاش بیاید آن روزی که تو را در کنارم ببینم ،

 

خسته ام از این انتظار ، سخت است بی خبر بودن از یار،

 

آن یاری که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ،

 

آن یاری که هوای دلم را بارانی میکند

 

مثل یک روز بارانی ، به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارم

 

امشب نیز مثل همه شبها ، دلم دارد درونش حرفها ،

 

بیا تا فرار کنیم از همه غمها ، بیا تا بشکنیم این سد را در بینمان ، تا نباشیم باهم ، ولی تنها

 

میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، درد مرا داری ،

 

دوای دردم تویی که اینجا نیستی ، تویی که در غم انتظارم نشسته ای ،

 

میدانم مثل من از این انتظار خسته ای ، میدانم مثل من دلشکسته ای

 

آرام میگذارم روی هم چشمهای خیسم را ، میشنوم صدای تپشهای قلبت را ،  

 

حس میکنم گرمی نفسهایت را ...

 

و این یک راز است ، تو آنجایی ، دلت با من است ،

 

من اینجا هستم و میدانم خیالت از همه چیز راحت است

 

از این دنیا ، در میان این لحظه ها ، تنها غمی که در دلم نشسته ،

 

این است که فاصله،همه درها را بر رویمان بسته

 

کاش دری باز شود و رها شویم در آغوش هم ،شب تا سحر همدیگر را بفشاریم در آغوش هم... 

 




[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:17 | |







خوبه خوبه

خوبه خوبه صدآفرین به این زودی داری میری؟

به این زودی موقعش رسید دست کسی رو بگیری؟

تو که میگفتی همیشه موندنی هستی تا ابد

پس کیه اونکه پیشته برای چشماش میمیری؟

 

خوبه خوبه ایول به تو که خوبیهام یادت میره

ایول به اون دلت گلم که جای دیگه ای گیره

کیو گذاشتی جای من تو سینه ات و توی دلت؟

کجا میری که اینجوری اومدنت با تاخیره؟

 

خوبه خوبه احسن به تو که داری بیوفا میشی

فکر نمیکردم اینجوری رفیق نیمه راه بشی

تو که همیشه من برات عزیزترین بودم چی شد؟

بهت نمیاد با کسی بغیر من جون جونی شی

 

خوبه خوبه صدآفرین شرمنده کردی دلمو

منت گذاشتی عزیزم اینجور شکستی قلبمو

دست گلت درد نکنه داری منو له میکنی

قربون اون آتیشی که باهاش سوزوندی تنمو

 

خوبه خوبه ایول به تو که اینجوری میسوزونیم

بعد تو فرقی نداره ما بمیریم یا بمونیم

هرچی که کردی تو به ما عیب نداره خیالی نیست

از این که مارو دور زدی سپاسگزار و ممنونیم

 

خوبه خوبه احسن به تو دم شما گرم عزیزم

لطف میکنی که میبینی اینجور دارم اشک میریزم

بیشتر از این مزاحم اوقات زیبات نمیشم

شما بزرگواری و من مثل همیشه ناچیزم


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:16 | |







بیدارشید

بیدار شید آی آدما عشقو دارن میبرن

با اسکناس و سکه عشقو دارن میخرن

 

بیدار شید آی آدما عشق شده یک مضحکه

تورو خدا بیدار شید فرصتمون اندکه

 

بیدار شید آی آدما عاشق شده سیاه بخت

میگذرونه عمرشو تو تنهایی چقد سخت

 

بیدار شید آی آدما یه عمره که خوابیدید

تنهایی بیحاصله دوباره با هم باشید

 

بیدار شید آی آدما بسه دیگه انزوا

برای هم بمیرید نباشید از هم جدا

 

بیدار شید آی آدما بسه غرور و کینه

دوباره روشن کنید دلاتونو تو سینه

 

بیدار شید آی آدما چشماتونو وا کنید

عاشق بشید و بازم دوباره غوغا کنید

 

بیدار شید آی آدما زندگی خیلی زیباست

سرد نشید از عاشقی خدا همیشه با ماست

 

بیدار شید آی آدما تنها بودن گناهه

تو تنهایی عمرتون هدر میشه،تباهه

 

بیدار شید آی آدما پیدا کنید یکی رو

یکی که روشن کنه ظلمت و تاریکی رو

 

بیدار شید آی آدما عاشق بشید دوباره

حتی از اون چشماتون گریه بخواد بباره

 

بیدار شید آی آدما نترسید از شکستن

به اون خدا قشنگه پای کسی نشستن


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:14 | |







پاک کن

 


پاک کن هرچی که گذشت میون ما این همه سال

این که آخرش چی شد جدا شدیمو بیخیال


پاک کن از دلت دیگه این عشق نفرین شده رو

از یادت ببر این عشق پوچ و تلقین شده رو


پاک کن از شبات دیگه بوسه هامو تا به سحر

هرجا بودی عزیزم اسممو از یادت ببر


پاک کن از دستهای سردت گرمی دست منو

فراموش کن قسم با هم همیشه موندنو


پاک کن اون نوازشم رو از تن و از بدنت

میدونم محاله بی من دیگه غصه خوردنت


پاک کن از تو زندگیت من و تموم حرفامو

نکنی یه وقت یه روز یه جا دوباره هوامو


پاک کن این رفاقتو که بیخود و مسخره بود

پاک کن و به جای من بیار یکی رو خیلی زود


پاک کن از اینجا به بعد منو از اون دل سیات

قول میدم منم فراموشم بشه رنگ و ریات


پاک کن از تو لحظه هات رد پاهای خسته امو

برو خوش باش که دیدی بالاخره شکستمو


پاک کن اسممو دیگه از توی یاد و حافظه ات

منم این قولو میدم دلتنگ نشم دیگه واست


پاک کن از تو فکرت اینو که بازم دوستت دارم

تصمیمم اینه دیگه تورو به یادم نیارم


پاک کن از تقویم زندگیت روزای با منو

برو ترک کن عزیزم نقاب به صورت زدنو


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:8 | |







منتظر لحظه ای هستم

 
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم 
 
در چشمانت خیره شوم...دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم
  
منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم
  
سر رو شونه هایت بگذارم.... 
 
از عشق تو.....از داشتن تو...اشک شوق ریزم 
 
منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش بگیرم
  
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم
 
وبا تمام وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم 
 
اری من تورا دوست دارم
 
وعاشقانه تو را می ستایم
 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:17 | |







نامت چیست؟

Click here to enlarge


نامت چه بود؟ آدم

فرزند؟ من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت


 
نامت چه بود؟آدم
 

فرزند؟من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت
 

محل تولد؟بهشت پاك

 
اینك محل سكونت؟زمین خاك

 
آن چیست بر گرده نهادی؟امانت است

 
قدت؟روزی چنان بلند كه همسایه خدا،اینك به قدر سایه بختم به روی خاك

 
اعضاء خانواده؟حوای خوب و پاك ، قابیل خشمناك ، هابیل زیر خاك

 
روز تولدت؟روز جمعه، به گمانم روز عشق

 
رنگت؟اینك فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه

 
چشمت؟رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان

 
وزنت ؟نه آنچنان سبك كه پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین كه نشینم بر این خاك

 
جنست ؟نیمی مرا ز خاك ، نیمی دگر خدا

 
شغلت ؟در كار كشت امیدم

 
شاكی تو ؟خدا

 
نام وكیل ؟آن هم خدا

 
جرمت؟یك سیب از درخت وسوسه

 
تنها همین ؟همین!!!!
 
 
حكمت؟تبعید در زمین

 
همدست در گناه؟حوای آشنا

 
ترسیده ای؟كمی

 
ز چه؟
كه شوم اسیر خاك

 
آیا كسی به ملاقاتت آمده؟بلی

 
كه؟
گاهی فقط خدا

 
داری گلایه ای؟دیگر گلایه نه؟، ولی...
 

 
ولی چه ؟حكمی چنین آن هم یك گناه!!؟

 
دلتنگ گشته ای ؟زیاد

 
برای كه؟تنها خدا

 
آورده ای سند؟بلی

 
چه ؟دو قطره اشك

 
داری تو ضامنی؟ بلی

 
چه كسی ؟ تنها كسم خدا

 
در آ خرین دفاع؟
                                          می خوانمش كه چنان اجابت كند دعا




[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:8 | |







تـــــــــــــــاوانـــــــــ عـشـقـــــ



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:7 | |







بخند


*هوس کردم بازهم امشب زیر بارون تو خیابون*

 

*به یاد ت اشک بریزم طبق معمول همیشه*

 

*آخه وقتی بارون میاد رو صورت یه عاشق مثل من*

 

*حتی فرق اشک و بارون، دیگه معلوم نمیشه*

 

*امشب چشمای من مثل ابرای بهاره*

 

*نخند به حال من که حالم گریه داره*

 

*چرا گریم نمیتونه رو تو تاثیر بزاره*

 

*آره بخند که حالم خنده داره*

 

*آره بخند بخند که حالم خنده داره*

 

*این عشق یک طرفه من رو کشونده تو خیابونا*

 

*نمیخوام توی این خلوت کسی دور و برم باشه*

 

*نه پلکهام روی هم میرن*

 

  •  

  • *نه دست میکشم از گریه نه میخوام بند بیاد بارون*

 

*نه چتری رو سرم باشه*

 

*امشب چشمای من مثل ابرای بهاره نخند به حال من که حالم گریه داره*

 

*چرا گریم نمیتونه رو تو تاثیری بزاره آره بخند*

 

*بخند که حالم خنده داره*

 

*نه پلکام روی هم میرن*

 

*نه دست میکشم از گریه نه میخوام بند بیاد بارون*

 

*نه چتری رو سرم باشه*

 

*امشب چشای من مثل ابرای بهاره*

 

*نخند به حال من که حالم گریه داره*

 

*چرا گریم نمی تونه رو تو تاثیر بزاره*

*آره بخند که حالم خنده داره*


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:4 | |







تنهایی یعنی

آخ كه چقدر دلم می خواد با یه نفر درد و دل كنم...

تنهایی یعنی


آخ كه چقدر دلم می خواد سرمو بزارم رو شونه هاشو یه دل سیر گریه كنم...

تنهایی یعنی

آخ كه چقدر دلم میخواست الان پیشم بودی...

تنهایی یعنی

آخ كه من چقدر تنهام.......!



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:57 | |







عروس جشن امشب کیست؟

فلک کور است، دلم شوریده در شور است
صدای خنده و آواز می آید . زکوی دلبرم امشب صدای ساز می آید
دلم بی وقفه می لرزد. نمی دانم چرا تنگ است و می ترسد؟
قدم لرزان به سوی کوچه می آیم
دو دستم را به روی یکدیگر با حرص می سایم
خدایا ترس من از چیست؟
عروس جشن امشب کیست؟
صدای همهمه با ورود شیخ عاقد میشود خاموش…

صدای شیخ می آید :
عروس خانم وکیلم من؟
جوابم ده وکیلم من؟
صدای آشنایی بله می گوید و مردم یکصدا با هم مبارک باد می گویند
خدای من صدای اوست!!!
صدای آشنا از اوست!!!
دلم در سینه می افتد برای مدتی ساکت برای مدتی خاموش…………………
صدای نعره ام در کوچه می پیچید
خدای من مبارک نیست.مبارک نیست
بگوئیدم دروغ است آنچه بشنیدم
بگوییدم دروغ است آنچه فهمیدم
نگار من عروس جشن امشب نیست
ولی ناگه صدای نعره ام در ساز می میرد و
داماد شاد و خندان از نگارم بوسه میگیرد
فلک کور است زمین و آسمان کور است
خدای من! خدای مهربان من؟
چه کس گوید این سان، ساکت و آرام بنشینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر مردم نمی دانند، تو که نادیده می دانی
همین دختر که امشب بله می گوید
عروسی را که امشب عاشقانه ره به سوی حجله می پوید
قسم می خورد عروس ماست
عروس حجله گاه ماست
کجا رفت عهد و پیمانش؟؟؟
کجا رفت آن قسم هایش؟؟
یعنی عهد و پیمان هیچ؟؟
وفا و عشق و ایمان هیچ؟
قسم ها اشکها، سوگندها، حتی خدا هم هیچ…؟؟؟
عجب دارم چرا یارب تو خاموشی؟
چرا بر خاطر این دل نمی جوشی؟
وگرنه کی خدا این صحنه را بیند و خاموش بنشیند؟
آهای مردم!
شما هرگز نمی دانید
عروسی را به سوی حجله می رانید
که تا دیروز نگارم بود، همین دیشب کنارم بود
جهانم بود،تمام کشت و کارم بود
در آغوشش قرارم بود بهارم بود
نمی دانم چرا جغدان به روی بام من امشب نمی خوانند
مگر شومی تر از امشب چه می خواهند؟
پس چرا این آسمان امشب نمی بارد؟
پس چه می خواهد؟!؟
دلم رنجور و ویران است
نگارم شاد و خندان است
در و دیوارشان امشب چراغان است
درون
حجله گاهش بوسه باران است
خدایا دگر جز مرگ هیچ نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم……
من امشب از خودم از عشق از این دنیا که هیچش اعتباری نیست بیزارم
من امشب سخت بیمارم
رفیقان باده بازآرید مرا تنهای تنها با غم و اندوه بگذارید


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:39 | |







الفبای عشق

 

هر واژه یک لحظه از زندگی من است

اگر الفبای زندگی ام را بیاموزی حرفهایم

را ساده تر می فهمی انگاه می بینی که

واژه هایم برای اینکه در قلب تو جای گیرند

بر کاغذ نشسته اند و انتظار می کشند!!

این واژه های سبز و سفید سالها در قلبم

 زندگی کرده اند و صدای صمیمی ات را شنیده اند

این واژه ها مرا می شناسند و خوب می دانند

که چقدر تورا دوست دارم چه شبها که به خلوت

ماه رفته ام تا تصویر تو را در چشم او ببینم

چه روزها که در زیر باران به دنبال تو گشته ام

چشمانم را در نگاه مهربانت غرق می کنم

و لبانم ذکر عشق را می سراید!!

الفبای عشق من با تو اغاز می شود

و بر لوح دلم واژه ی مقدس دوستت دارم

حک می گردد!!...

  از عشق امروزمان چیزی کنار بگذار

برای روزی که فراموش کرده ایم که عاشق

بوده ایم چیزی کنار بگذار به اندازه ی یک مشت

خاطره یک لبخند یک نگاه تا دوباره بشکفد

و ببارد و سیراب کند وجودمان را عشق..



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:53 | |







هیچ کس تنهاییم رو حس نکرد

من از اینجا ماندن خسته شده ام
در حالیکه از طرف ترس های بچگانه ام تحت فشار قرار گرفته ام
و اگر مجبور به رفتن هستی
آرزو میکنم همین حالا بروی
برای اینکه حضورت هنوز همینجا پرسه میزند
و هرگز مرا تنها نخواهد گذاشت
به نظر نمیرسد این زخم ها بهبود پیدا کنند
این درد زیادی واقعی است
چیزهای زیادی وجود دارند که زمان قادر به پاک کردنشان نیست...
وقتی گریه میکردی تمام اشک هایت را پاک میکردم
وقتی فریاد میزدی با تمام ترس هایت مبارزه میکردم
در تمام این سالها دستت را در دستم گرفتم
ولی هنوز هم تو صاحب تمام وجودم هستی
تو مرا با نور خیره کننده ات جادو میکردی
حالا از طرف زندگی ای که تو پشت سرم گذاشتی زندانی شده ام
صورتت رویاهای مرا که زمانی شیرین بودند زیارت میکند
صدای تو تمام صحت عقلی مرا تعقیب کرد
به سختی تلاش کردم تا به خود بگویم که تو رفته ای
اگرچه هنوز هم با منی...من خیلی وقت است که تنها هستم

 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:52 | |







عشق فنا شده

 

یک اتاق ،اندکی نور،سکوت
من خدایی دارم که همین نزدیکی است ...
در امتداد لحظه هایم،هر روز
در سایه هایی قرمز شناور می شوم
می خندم به عشق فنا شده ی زمینی مان...قاه قاه
معنی ِ اشک ...کبودی،درد رامی دانم
بغض سنگین خاطره را، از نزدیک لمس کرده ام
من در این تاریکی،دور از همه...خدا را می خوانم
خدا را که صدا می زنم...همه ی ذره ها آرام می شود...
یک اتاق،اندکی نور،... من خدا را دارم


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:51 | |







نگاهش کردم


               نگاهش کردم همینجوری که نگاش می کردم 

               پرسیدم:دوسم داری؟

               گفت:اره

               گفتم: چقدر؟

               گفت:نمی دونم و وبعد به اسمون نگاه کرد وگفت :خدا می دونه و بعد لبخندی زد

              و به صورتم نگاه کرد، دوس داشتم همینجوری نگام کنه هیچوقت حالته چشماشو فراموش

              نمی کنم

            و بعد عقب عقب راه رفت ولی همچنان نگام می کرد و من همینجوری رفتنش رو نگاه می کردم 

           توان گریه کردن نداشتم و پاهام توانه راه رفتن

          ولی اون همچنان می رفت

 

 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:34 | |







چه حالیم...

سراغی از ما نگیری  نپرسی که چه حالیم

عیبی نداره می دونم باعث این جداییم

رفتم که شاید رفتنم فکرتو کمتر بکنه

نبودنم کنار تو حالتو بهتر بکنه

لج کردم با خودم اخه حِسِت به من عالی نبود

احساس من فرق داشت باتو دوست داشتنِ خالی نبود

بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون چشمام خیره به نوره

چراغ تو خیابان خاطرات گذشته منو می کشه اروم

چه حالی دارم امشب به یاد تو زیر بارون

بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون چشمام خیره به نوره

چراغ تو خیابان خاطرات گذشته منو می کشه آسون

چه حالی داریم امشب به یاد تو منو بارون

باختن توی این بازی واسم از قبل مُسَلَم شده بود

سخت شده بود تحملش عشقت به من کم شده بود

رفتم ولی قلبم هنوز هواتو داره شب و روز

من هنوزم عاشقتم به دل می گم بساز بسوز

رفتم ولی قلبم هنوز هواتو داره شب و روز

من هنوزم عاشقتم به دل می گم بساز بسوز

بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون چشمام خیره به نوره

چراغ تو خیابان خاطرات گذشته منو می کشه اروم

چه حالی دارم امشب به یاد تو زیر بارون

بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون چشمام خیره به نوره

چراغ تو خیابان خاطرات گذشته منو می کشه اسون

چه حالی داریم امشب به یاد تو منو بارون



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:30 | |







نمیتونم بخندم

من نمیتونم بخندم دست خودم نیس

واسه دیدنت یه لحظه ام دل تو دلم نیس

هنوز از یادم نرفته مهربونیات و کارات

مگه توبه من نگفتی میخوامت با نگاهات

باورش برام عجیبه که شنیدم تنها نیسی

داری از اون ور دنیا موج منفی میفرستی

باورش برام عجیبه که میگن منونمیخوای

که دیگه مثل قدیما سرنمیزنی نمیایی

شاید اشتباه من بود که ازت فرشته ساختم

پای دوست داشتن تو من همه زندگیمو باختم

شاید اشتباه من که ازت فرشته ساختم

پای دوست داشتن تومن همه زندگیمو باختم





[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:28 | |







دنیای وارونه

http://dl.funiha.com/images/60288551201920234495.jpg

تو احساس منو بازیچه کردی

نفهمیدی که با دنیام چه کردی

داری میری بدون من ولی باز

بدون شب,گریه هامو میشه هم راز

شب یلدای بی پایان و آغاز

تو احساس منو بازیچه کردی

نفهمیدی که با دنیام چه کردی

داری میری بدون من ولی باز

بدون شب,گریه هامو میشه هم راز

شب یلدای بی پایان و آغاز

نگاکن چی به روز من اوردی

منو با رفتنت دیوونه کردی

کدوم ویرونه رو باید بگردم؟

تو دنیای منو ویرونه کردی

تو احساس منو بازیچه کردی

نفهمیدی که با دنیام چه کردی

از احساسم تو دل نکن

چقددوری از عشق من

میشه چیزی بگی به جای رفتن؟

تو احساس منو بازیچه کردی

نفهمیدی که با دنیام چه کردی

داری میری بدون من ولی باز

بدون شب,گریه هامو میشه هم راز

شب یلدای بی پایان و آغاز




[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:27 | |