نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





مات و مبهوت

 


مات و مبهوتم ازین رفاقتای زود گذر
که همش فریبه و دروغ و رنج و دردسر
 
مات و مبهوتم ازین قول و قرارای دروغ
پر نامرده تو این شهر درندشت و شلوغ
 
مات و مبهوتم ازین راحت شکستن دلا
همه نادونن و بازیگر نقش عاقلا
 
مات و مبهوتم ازین آدمای رنگ و وارنگ
که درونشون سیاهه و به ظاهر چه قشنگ
 
مات و مبهوتم ازین لاس زدنای شب به شب
اسم اون بالایی رو هیشکی نمیاره به لب
 
مات و مبهوتم ازین زلزلهء جور و جفا
نه پدر نه بچه هیچ کسی نمیدونه وفا
 
مات و مبهوتم ازین دنیای نامرد و پلید
همه دنبال اینن پیدا کنن کیس جدید
 
مات و مبهوتم ازین حیوونای آدم نما
وای چقد بدبو و زشتن چه کثیفن آدما
 
مات و مبهوتم ازین جنگ و جدل بر سر پول
خواب ندارند و خوراک تا چکشون نشه وصول
 
مات و مبهوتم ازین جاهلی آدمکا
فرق ندارن این روزا آدما با عروسکا
 
مات و مبهوتم ازین بوی تعفن رفیق
چه رفاقتی که آخر خنجر و پشته و تیغ
 
مات و مبهوتم ازون خدای پاک آسمون
که چرا کاری نمیکنه تموم شه عمرمون
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:29 | |







خدایـــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته.!!

خدایـــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته.!!
 
   بیــــــا تا کمی با تـــو صـــــحبت کنـــم...
 
              بیا تا دل کوچــــــــــکم را
 
    خدایـــا فقــــط با تـــو قسمت کنم..!
 
           خدایـــــا بیــا پشت آن پنــجــره..
 
   که وا می شود رو به ســــــوی دلــــــــم!!
 
     بیـــا پــــرده ها را کنـــاری بزن...
 
        که نــــــورت بتــابد به روی دلـــــــم!!!
 
         خدایـــا کمـــک کـــن :
 
    که پـــروانه ی شعر من جــــان بگیرد...
 
                کمی هم به فـــــکر دلـــــــم باش...
 
               مبـــادا بمیـــرد...!!!
 
    خــــدایــا دلــــــم را
 
     که هر شب نــفس می کشـــد در هوایـــــت...

    اگر چه شــــــکســــــته!!!
 
                       شبــــی می فرســــتم بــرایــت...!!!
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:50 | |







وقتي سراغم نمياي ........

 

سخته برام اما برو

سايتو واكن از سرم

وقتي سراغم نمياي

كجا بيام كجا برم

وقتي سراغم نمياي

خيلي برات دلواپسم

حس ميكنم مي ميرم و

به لمس دستات مي رسم

وقتي سراغم نمياي

له ميشه حرفات تو سكوت

رو دفتر ترانه هام

ميشينه تار عنكبوت

وقتي سراغم نمياي

گريه حريفم نمي شه

بذار زياد ببينمت

چيزي ازت كم نمي شه

سخته برات اما بدون

عاشقتم ديوونه وار

ميخواي بري برو ولي

منو به هيچكي نسپار

با دستاي تو دوس دارم

ستاره ها را بچينم

با چشماي تو دوس دارم

خاطره هامو ببينم

يه عمره كه فقط منو

عاشق و ديوونه ميخواي

وقتي سراغم نمياي

وقتي سراغم نمياي.


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:46 | |







سر زمین زیبای من

درد و رنج را می بینم و زبانم خاموش است

پرپر شدن گلها

زیر لگدهای خشمگین طوفان

دستم از یاری کوتاه است

بهاری که پشت پنجره مانده است

از اینهمه یورش بوران

در وحشت است

آنچه باقی مانده است

بغض و اشک سرد و افسوس است

و ضجه هایی که به سبب قطع درختان سبز

همه جا بگوش میرسد

وقرمزی غروب که همه جا سایه افکنده است

این همان سرزمین زیبا و شاد منست؟


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:43 | |







بارالها...

بارالها...

از كوي تو بيرون نشود پاي خيالم

نكند فرق به حالم

چه براني،چه بخواني

چه به اوجم برساني،چه به خاكم بكشاني...

 نه من آنم كه برنجم،نه تو آني كه براني...

نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم

نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي

در اگر باز نگردد،نروم باز به جايي

پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي

كس به غير از تو نخواهم،چه بخواهي چه نخواهي

باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهي


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:43 | |







زن چیست؟؟؟

زن سینه‌های برجسته نیست

موی مش کرده

ابروی برداشته

لبانِ قرمز نیست

زن لباسِ سفید

... شب با شکوه عروسی

بوی خوشِ قرمه سبزی

هوسِ شب‌های جمعه

قرار‌هایِ تاریکی‌ ، کوچه پشتی‌، تویِ یک ماشین نیست

زن خون ریزی

کمر دردِ ماهانه

پوکی استخوان

یک زنِ پا بماه

حال تهوع

استفراغ

درد‌های زایمان

مادر بچه‌ها نیست

زن عصایِ روز‌های پیری

پرستار ، وقتِ مریضی

رفیقِ پای منقل

مزه بیار عرق دوره‌های دوستانه نیست

زن

وجود دارد

روح دارد

قدرت

جسارت

پا به پای یک مرد ، زور دارد

عشق

اشک

نیاز

محبت

یک دنیا آرزو دارد

زن ... همیشه ... همه جا ... حضور دارد

و اگر تمام اینها یادت رفت

تنها یک چیز را به خاطر داشته باش

که هنوز هیچ مردی پیدا نشده

که بخواهد در ایران

جایِ یک زن باشد


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:43 | |







.......................

چند روزی هست ، حالم ديدينی اس

                حال من از اين و آن پرسيدنی است 

گاه بر روی زمين زل ميزنم ! 
 
                گاه بر حافظ تفال ميزنم ! 

حافظ ديوانه فالم را گرفت !
 
             يک غزل آمد که حالم را گرفت
 
               ما ز ياران چشم ياري داشتيم
          خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:43 | |







امید...................

زندگی درک همین اکنون است


زندگی شوق رسیدن به همان


فردایی است، که نخواهد آمد


تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست


شاید این خنده که امروز، دریغش کردی


آخرین فرصت همراهی با، امید است


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:43 | |







بر من ببار ...

 تاریکم ای یلدا مهتاب میخواهم

لب تشنه ام ای اشک سیلاب میخواهم

در حسرت موجم باران کفافم نیست

درمان درد من باران نم نم نیست !!

بس تشنه میمانم غر ق پریشانی

تا آسمان ها را برمن بگریانی

چشم من از وقتی باعشق تو تر شد

آئینه چندین باآینه ای  تر شد

پیدا شو ای مرحم !

بر زخم پنهانم

تا صبح دیدارت بیدار خواهم ماند


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:43 | |







شعری برای تو

این شعر را برای تو می گویم

در یک غروب تشنه ی تابستان

در نیمه های این ره شوم آغاز

در کهنه گور این غم بی پایان

 

این آخرین ترانه لالاییست

که در پای گاهواره خواب تو

باشد که بانگ وحشی این فریاد

پیچد در آسمان شباب تو

 

بگذار سایه من سرگردان

از سایه ی تو دور و جدا باشد

روزی بهم رسیم که گر باشد

کس بین ما، نه غیر خدا باشد

 

من تکیه داده ام به دری تاریک

پیشانی فشرده ز دردم را

می سایم از امید براین در باز

انگشت های نازک و سردم را


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:43 | |







.................

دلمان خوش است که مینویسم

و دیگــران می خـواننــد

و عــده ای می گـوینــد

آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند

و بعضــی مـی خنــدنـد

دلمــان خـوش اســت

به لــذت هــای کــوتـاه

به دروغ هــایی که از راســت

بـودن قشنــگ تـرند

به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند

یـا کســی عاشقمــان شــود

با شــاخه گلی دل می بنــدیـم

دلمــان خـوش می شــود

به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی

و وقــتی چیـــزی مـطابـق مــیل مــا نبــود

چقـــدر راحـت لگـــد می زنیـــم

و چــه ســــاده می شـکــنیم

همــــه چیـــز را


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:43 | |







نمیدانم چرا.........

 نمیدانم چرا دوست دارم بنویسم

بنویسم از این حس سرکوب شده
از این حسی که بغض به گلوم میندازد
از این حال غریب !!!
از این دلتنگی و تضاد تلخ!
از آن روزهای بی تکرار
از آن التهاب درون و از آن عشق دیر یافته
عزیز دورم! دور نزدیکم ! عزیز عزیزم !
با تو بودن به گونه ای و بی تو بودن به گونه ای دیگر است
تو را باید کجای روزگارم جای دهم ؟
که دست هیچ اندیشه ای به تو نرسد !
که هیچ گاه از دستت ندهم ؟
تو را باید به چه نام بخوانم که بمانی و من ؟!
من کجای روزگارت خواهم بود؟
من با نگاهت حرفها دارم
مقصد هایی برای رسیدن
تو درد مشترکی ! مرا فریاد کن
باتو میشود همیشه عاشق ماند
تو از آن منی  و من بی تو ویرانه ای بیش نیم ...
بمان ...
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:39 | |







دلواپسم نباش............

 عاشق نميشوم، دلواپسم نباش

دستاني از تهي، پاهايي از ورم
فکر مرا نکن، امروز بهترم...
*****
حال مرا مپرس، چيزي مهم که نيست...
اين دلشکستگي، اقرار بيکسيست
درگير من مشو، همدم نميشوم
حوا مرا ببخش... آدم نميشوم...
*****
تقصير تو نبود، نه من نه بخت خود
تو عشق خط زدي، من خواستم نشد
درگير عادتم، سرگرم خود شدم
در مرز يک سقوط، ديگر نه تو نه من...
*****
از پشت اين سکوت، از اين نقاب و نقش
حال مرا بفهم، جرم مرا ببخش
امروز بهترم... حوا بيا ببين                         
دلتنگ من مباش، من مرده ام... همين!

شکل خودم شدم... تلخ و بدون ره
در انتهاي خويش، حال مرا بفهم
شکلي شبيه خود، با چشم گريه سوز
باور نميکنم، آئينه را هنوز...
*****از پشت اين سکوت، از اين نقاب و نقش
حال مرا بفهم، جرم مرا ببخش
امروز بهترم، حوا بيا ببين
دلتنگ من مباش، من مرده ام... همين!

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:43 | |







دلمان خوش است که مینویسم

 

 

دلمان خوش است که مینویسم

و دیگــران می خـواننــد

و عــده ای می گـوینــد

آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند

و بعضــی مـی خنــدنـد

دلمــان خـوش اســت

به لــذت هــای کــوتـاه

به دروغ هــایی که از راســت

بـودن قشنــگ تـرند

به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند

یـا کســی عاشقمــان شــود

با شــاخه گلی دل می بنــدیـم

دلمــان خـوش می شــود

به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی

و وقــتی چیـــزی مـطابـق مــیل مــا نبــود

چقـــدر راحـت لگـــد می زنیـــم

و چــه ســــاده می شـکــنیم

همــــه چیـــز را

 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:51 | |







قصد رفتن داري

  قصد رفتن داري، بي بهانه برو
خاطره هاي افسانه اي را بيدار مكن.
صدايت همان صداست ، نگاهت بيگانه
اكنون كه ميروي بهتر كه صدايت هم بيگانه گردد.
توبسان گلي پرت شده در آغوش دريا،
موجها
 از روي تو خواهند غلطيد.
عشق دروغين تو ، چون سند ساختگي
هميشه بر ظاهرت حفظ خواهدشد.
چو راه ها ، بزير پاهايت بيفتم و التماست كنم
- اين امكان ندارد!
اجازه نخواهم داد وقارم نيز مانند قلبم بشكند،
چون حيات با ذلت ، زندگي نيست.
نمي گويم كه تو چو كوه بلندي ، سر فرود آر
نمي گويم كه تنها علاج مني.
نه محبت براي تو پول سياهي است
ونه من گدايم كه دست پيش تو بگشايم.
قصد رفتن داري ، راه باز و جاده دراز
جفتي چشم نگران تو خواهدبود.
رفتي !، اگر خواهي كه برگردي
جايگاهت متكايي پر
 از تيغ خواهدبود.
قصد رفتن داري ، هيچ مگو
دور شو، مانند دوردستها ، محو در مه
عاشق كدامين حسنم شدي و نتوانستي بگويي
حال صد عيب
 از من باز ميگويي.


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:40 | |







عشق در قلب ما


گئتمك ايسته ييرسن بهانه سيز گئت

اوياتما مورگولو خاطيره لري

سسين همين سسدير، باخيشين اوگئي

گئديرسن سسين ده ياد اولسون باري

سن دنيز قوينونا آتيلميش چيچك

اوستونه دالغالار آتيلاجاقدير

ساختا محبتين ، ساختا سند تك

نه واختسا اوستونده توتولاجاقدير

يوللار تك دوشه نيب آياقلارينا

سنه يالواريممي ؟! بو مومكون دئيل

قويمارام قلبيم تك وقاريم سينا

آلچاليب ياشاماق عومور- گون دئيل

دئميرم سن اوجا بير داغسان اييل

دئميرم علاجيم قاليبدير سنه

نه سنده محبت قارا پول دئيل

نه من ديلنچي يم ال آچيم سنه

گئتمك ايستييرسن او يول اودا س

بیر جوت گوز باخاجاخ آرخانجا سنین

گئتدين مي ؟ نه واخسا دونمك ايسته سن

تيكانلي ياستيغا دونه جك يئرين

گگئتمك ايسته ييرسن نه دانيش نه دين

یوخ اول اوزاقلار تک دوماندا چنده

نه ييمي سئوميشدين دئيه بيلمدين

اينديسه يوز عيب گورورسن منده


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:35 | |







حال من دست خودم نیست

  در کشـتـن ما …چـه میـزنـﮯ …تـیـغ جـفا …!!
                           مـارا سـر تـازیـانـه اﮮ …بـس بـاشـد…!


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:36 | |







آدم ها

 آدم ها ثانیه به ثانیه رنگ عوض میکنند

از آدم های یک ساعت دیگر میترسم!
چون درگیر هزاران ثانیه اند…
ثانیه هایی که در هرکدام
رنگی دگر به خود میگیرند …

جملات کوتاه مفهومی عاشقانه


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:35 | |







برای تو

 

با تو در کوچه باران..    

                   قصه هایی عاشقانه می گفتم..

                                      در حیات سیاه چشمانت..

                                              چون عروس ستاره می خوندم..

   بی خبر بودم که نگاهت..

                که سراب صبور خواهش بود..

                                    آفتاب غروب دستانت..

                                               خالی از گرمی نوازش بود..

  گریه کردم ندانستم..

              گرییهایم زنفرت و غم بود..

                               آن زمانها,نیازهای من برتر,آه..

                                                    چون گلی بر گلدان بود..


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:3 | |







بعد مرگم چه کسی

 

بعد از مرگم مرا در دورترین غروب خاطراتت هم نخواهی دید...

منی را که هر نفس با یادت اندیشیدم

 و هر لحظه بی آنکه تو بدانی

 برایت آرزوی بهترین ها را کردم...

بعد از مرگم نامم را در ذهنت تداعی نخواهی کرد..

.نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود...

.بی آنکه خود خواهان آن باشی...

بعد از مرگم چشمانم را روی کاغذ نخواهی کشید...

چشمانی که همواره به خاطر غم ها و شادی هایت بارانی بود و می درخشید

 هنگام دیدن چشمانت....

بعد از مرگم گرمای دستانم را  حس نخواهی کرد..

.دستانی که روز وشب رو به آسمان برای لبخندت دعا می کردند...

بعد از مرگم صدایم را نخواهی شنید....

صدایی که گرچه از غم پر بود اما شنیده می شد

 تا بگوید

:"دوستت دارم"

بعد از مرگم خوابم را نخواهی دید....

خوابی که شاید دیدنش برای من آرزویم بود

و امید چشم بر هم گذاشتنم....

بعد از مرگم رد پایم را پیدا نخواهی کرد...

رد پایی که همواره سکوت شب را می شکست

تا مطمئن شود تو در آرامش خواهی بود....

بعد از مرگم باغچه ی گل های رزم را نخواهی دید...

.باغچه ی گل رزی که هر روز مزین کننده ی گلدان اتاقت بود...

بعد از مرگم نامه های ناتمامم را نخواهی خواند...

.نامه هایی که سراسر شوق از تو نوشتن بود...

بعد از مرگم تو حتی قبرم را نخواهی شناخت...

.تویی که حتی روی قبرم از تو نوشتم...

.نوشتم:"دوستت دارم"

و

 نوشتم:"تو نیز دوستم بدار"

بعد از مرگم تو در بی خبری خواهی بود....

روزی به خاک بر می گردم

 سال هاست مرده ام و فراموش شده ام...

روزی که ره گذری غریبه

 گردنبندی روی زمین پیدا خواهد کرد که نام تو روی آن حک شده است...

ناگزیر گردنبند را خاک خواهد کرد...

قبر را روی آن قرار خواهد داد...

روی تپه ای که دور از شهر است

 و تو حتی در خیالت هم آن تپه را تصور نخواهی کرد...

آن روز هوا بارانی ست و من می ترسم

 که مبادا تو در جایی باشی که خیس شوی و چتری در دستانت نباشد...

.من که به باران و خیس شدن از آن عادت کرده ام... .

به راستی بعد از مرگم فراموش خواهم شد...

بعد از مرگم  چه کسی

فانوس به دست بر سر قبرم برایم فاتحه می خواند؟


بعد از مرگم چه کسی

با اشک چشمانش غبار بر قبرم را می شوید؟

بعد از مرگم چه کسی

گیتار به دست آوازه رفتنم را می خواند؟

بعد از مرگم چه کسی

برای نبودنم بی تاب و نا آرام میشود؟

بعد از مرگم چه کسی

به یاده سوختن دلم لحظه ای یاد می کند مرا؟

بعد از مرگم چه کسی … ؟!


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:0 | |







طعم تلخ زندگی

دیگر طعم تلخ زندگی را نخواهم چشید...
میان غم بارترین

و شاید زجر آورترین لحظاتم

                مرگ

       به سراغم می آید

و کابوس زندگی پر دردم را

          میان شیرین ترین آرزوهایم

                             به زنجیر میکشد

 

            من مرده ام

و اینک  تابوتم را

میان سنگینی سکوت

                     سنگین تر از دردهایم

به سوی فرجامی که گریبانگیر انسان هاست

               می برند

قبرم را

به تزیین دانه های خاکی که جسمم را در بر می گیرند

می آرایند

     و

         رویاییم را پایان می بخشد

و زندگی پر از رنجم را

فرجامی ابدی میدهد

انسانها

زمان را تسخیر خواهند کرد

    و آرام و آرامتر از ثانیه ها

                             فراموشم خواهند کرد.

و من

          دیگر طعم تلخ زندگی را

                                    نخواهم چشید

                                                           من مرده ام

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 9:58 | |







فصل دلتنگی

 دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است...............

فصل دلتنگی همیشه زودتر از اونی شروع میشه که فکرشو میکنی

شاید خودت رو در اوج ببینی ولی دل ...

مثل شیشه ای میمونه که اگه شکست دیگه شکسته

مثل چینی میمونه که اگه ترک برداشت با هزار بار بند زدن هم باز یه از کار افتادست

مثل گلی میمونه که اگه پر پر شد دیگه مرده

پس بگو با این گل پرپر چطوری از پشت شیشه شکسته دلتگی چینیه ترک خورده وجودمو بند بزنم


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 9:47 | |







اين روزا عادت همه رفتنو دل شکستنه

 

 درد تمام عاشقا پاي کسي نشستنه

 

اين روزا مشق بچه هايه صفحه آشفتگيه

گرداي روي آينه فقط غم زندگيه

اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه

مشکل بي ستاره ها يه کم ستاره چيدنه

اين روزا کار گلدونا از شبنمي تر شدنه

آرزوي شقايقا يه کم کبوتر شدنه

اين روزا آسمونمون پر از شکسته باليه

جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه

اين روزا کار آدما دلاي پاک رو بردنه

بعدش اونو گرفتنو به ديگري سپردنه

اين روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه

ساده ترين بهونشون از هم خبر نداشتنه

اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفائيه

جرم تمومشون فقط لذت آشنائيه

اين روزا چشماي همه غرق نياز و شبنمه

رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه

اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه

 

خلاصه حرف همه پس زدن و نموندنه

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:53 | |







وقتي نيستي هر چي غصه است تو صدامه

 

 

 وقتي نيستي هر چي غصه است تو صدامه

وقتي نيستي هر چي اشکه تو چشامه

از وقتي رفتي دارم هر ثانيه از رفتنت ميسوزم

کاشکي بودي و ميديدي که چي آوردي به روزم

حالا عکست تنها يادگار از تو

خاطراتت تنها باقي مونده از تو

وقتي نيستي ياد تو هر نفس آتيش ميزنه به اين وجود

کاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:46 | |