حادثه عبور نگاه تو از حوالی کوچه خیالم آب و هوای دنیایم را برای همیشه محکوم به عاشقی کرد
من نمیتوانستم به تو فکر نکنم و تو حتی نمیدانستی من کیستم
هنوز هم نمیدانی
من برای گفتن حتی یک دوستت دارم به تو حسرتی در دل دارم که هیچ آرزویی ندارم
من به جبران عبور نگاه تو سالهاست نگاهم را ساکن کوچه ای که از آن رد شدی کرده ام
نظرات شما عزیزان:
|