نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!

 این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!

این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است…

بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام : آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی!

بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست….

چشم به راه تو میباشم در این جاده زندگی ، با پاهای خسته و دلی پر از امید!

وقتی غروب می شود و تو نمی آیی دلم پر از خون می شود و چشمهایم پر از اشک…

باز به انتظار طلوع و آمدنت مینشینم ، دلم میخواهد آن لحظه

همچو خورشید در آسمان قلبم طلوع کنی ….

ای وای از فردا… و وای از آن روزی که آسمان ابری و دلگرفته باشد ….

آن زمان خورشیدی در آسمان نیست ، و باز باید به انتظارت نشست ….

نشست و گریست با همان دل پر از خون ، با آن پاهای خسته و قلبی شکسته….

این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:27 | |







                                         چاره ای نیست مگر عشق جسارت بکند

که به دردی ابدی باز دچارت بکند

لاشه ی عاشقی ام سگ خور نامردی تو

آنقدر خون به دلم هست که هارت بکند

حسرتِ حسرت من هم به دلت خواهد ماند

وقتی از حادثه یک مرد خمارت بکند

کور ، چشمی که تو را دید و مرا درک نکرد

از من این عشق چه مانده ست که غارت بکند ؟

دربدر دل ، که دو دل مانده تو را نفرینت . . .

بُکند یا بُکشد ؟ مانده چه کارت بکند

چاره ای نیست مگر ... آه ، ولی می ترسم

عشق هم پیش تو احساس حقارت بکند

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 18:29 | |







تابوت من...

 تابوت من...

 

 

مرا در تابــــــــــ ــــوت سیاهی قرار دهید که سیاه تر از سیاهـــ ــــی

شب باشد........

  دستـــــــــ ـــــــــــانم را بیرون از تابوت قرار دهید تا همه بدانند به آن

 چه خواستم نرســـــــــ ــیــــ ـدم....

 چشــــــ ــــمانم را باز بگذارید تا همه بدانند چشم به راه بودم.........

وبر سر و گردنم یخ بگذارید تا به جای معشوق غم دیده ام اشــــ ـک

 بریزند و اسمم را برروی قبــــــــــــــــ ـــرم حک نکنید که میخواهم

گمنام و زود فراموش شوم....

 ومرا در گور عمیـــ ــــــق قرار دهید ونگذارید  هیچ کس بر مـَ ـــــــزارم

 بیاید  زیرا آن هم مثل من نــــــ ــــاکام خواهند مـــــُــــــ ـــــــــــرد....

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 18:27 | |







خستـــــــــــــــــــم...

 خستـــــــــــــــــــم...

از دست خودم!!!

بعضی وقتا خودمو گم میکنم

کاش یکی باشه که منو پیدا کنه

خیلی دلم گرفته...

آهای خدا

بیا بجای من

ببین میتونی این وضعو تحمل کنی؟بیا و ببین که انسان بودن چقد سخته!!!

همش تو نمازو روزه خلاصه نمیشه!

تاحالا عاشق شدی؟منتظر کسی بودی؟دل به کسی بستی؟

تا حالا عشقت ممنوع بوده؟

خدا دیگه بسمه!چقد عذاب؟چقد دوری؟چقد هوس؟

آی مردم خوب گوش بدین...

من یه دخترم

یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه دختر...

هوس برای من (خط)خورده...

بسه دیگه ازم نخواین

خداجون به هرکی گفتم سلام، نگاه به جنسم انداخت

                    بسه،بسه،بسه!!!

خدایـــــــــــــــــــــــــــــا

(خوش بحالت که خدایی و دست هیچکس بهت نمیرسه)



 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 18:12 | |







برای تا ابد ماندن...

 برای تا ابد ماندن...

گاهــــــــــــی برای تا ابد ماند

                                        باید رفت

گاه از قلب کسی

             گاه به قلب کسی...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 18:2 | |







نامــــــــــه...!!!

 نامــــــــــه...

 

نــــــــامه...

باید کوتاه باشد

خـــــــــــالی از هرگونه ابهام و گله و شکایت

                                                                  پـــــــــــــس...

از نو برایت مینویسم

حال من خوب است

                                           اما تو باور نکن...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 18:1 | |







نمـی دانـم

دلم تنـــگ است از دنیـا چرایش را نمـی دانـم


                                        من این شعـر غـم افـزا را شبی صد بار می خوانم


چه می خواهم از این دنیا، از این دنیای افسونکار


                                        قســــم بر پاکـی اشکـــــم جوابم را نمی دانم


شروع کودکی هایـم سرآغـاز غمــی جانکــاه


                                        از آن غـم تا به فرداهـا پر از تشـویش، گریانـم


بهــار زندگی را مـن هــــزاران بار بوییــدم


                                        کنـون با غصـــه می گویـم خداونـدا پشیمانم


به سـوی درگـه هستــی هزاران بار رو کردم


                                        الهی تا به کی غمگین در این غم خانه می مانم


خدایــا با تو می گویم حدیث کهنـه ی غم را


                                         بگو با من که سالی چند در این غم خانه مهمانم


دلم تنـــگ است از دنیا چرایش را نمی دانم


                                         ولی یک روز این غم را ز خود آهسته می رانم

 

 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:9 | |







برای تو مینویسم

برای تویی که عشقم هستی می نویسم

برای تویی که یادت پر کرده تنهایی هایم را

 

برای تویی که وجودم عشق توست

 

برای تویی که احساسم تمام احساس توست

 

برای تویی که تمام وجودم در وجودت غرق گشته

 

برای تویی که چشمانم همیشه منتظر آمدن است

 

برای تویی که مرا جذب قلب  پاک خود کردی

 

برای تویی که همه ی وجودم را محو وجود خود کردی

 

برای تویی که قلبت پـاک است

 

برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است

 

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است

 

برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است

 

برای تویی که عاشقانه دوستت دارم

 

و برای توییی که بی حد و مرز دوستت دارم

 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:7 | |







امشب

 

 امشب که سقف بی ستاره اتاقم بر سرم سنگینی میکند ماندم که...

 

از چه بنویسم،

از آنهایی که دیروز با من بودند و امروز رفته اند و یا

 از تو که همیشه حرفهای مرا می شنوی از چه بنویسم،

از آسمانی که در حال عبور است یا از دلی که سوت و کور است،

از زمینی بنویسم یا از زمان یا از نگاه مهربان،

از خاطراتی که با تو در باران خیس شد یا

از غزل هایی که هیچ وقت سروده نشدباز چه بنویسم...

از چتری که هرگز زیر آن نیاستادم یا از حرفهایی که هرگز به زبان نیاوردم،

من عاشق خیابانی هستم که قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم،

من دلبسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را روی آن حک کنیم

و باز از چه بنویسم؟؟؟


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:6 | |







خوابهای افسار گسیخته


خواب تو را می بینم و خود را به گند می کشم
لمس تن گرم تو را می جویم و گم می شوم
هر شب شمارش می کنم تا روی ماهت بینم و
تا دست پر حس تو را بر روی گونم سایم و 
در خواب این حس گنه را بیخیالش باشم و 
اندام عریان تو را بر جان خود چسبانم و
شعر غزلناک دوتا چشم خمارت خوانم و
خود را ز بیداری از این رویای دی ترسانم و
فریاد جانکاه فراخواب خودم بشناوم و
از خواب وحشت زای زیبای دلم برجایم و …
 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:59 | |







حسرت همیشگی

 من ننالم که چرا همره این رندانی

                                                                 من فقط می خواهم
 
که تو اینها دانی :
 
«که منم عاشق تو

 
و فقط عاشق تو
که نه معشوق نگاهت بودم
و نه مجنون صدایت بودم
و نه محصور لبانت بودم
که فقط عاشق هستت بودم
که تو اینجا باشی
به سر بالینم
و بدانی که برایت میرم»
و همین آگاهی 
ز سرم بیشتر است
و اگر بعد از این
تو به همراه کسی می بودی
من به خود می گفتم:
"که نبودی لایق"
ولی اکنون که تو این نادانی 
من به این قلب که افتاده در این حیرانی
چه بگویم .....
                 دانی ؟
 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:56 | |







قماردل

 

رها کن مرا با همین دردها
قلم کش مرا از صف مردها

به هر لحظه گردد دلم ریش تر
ز افلاک و از تختهی نردها

قماری ز بهره دلم کرده ای
به پا، ای بهار پر از زردها

که تاراج این دل بُوَد فَرّه ای
برای تو ای مُقمر فَردها

غباری که بر پا شد از اسب تو
نشسته به دردم همان گردها

من اکنون به حسرت کنم یاد از آن
فرار و گریز و همان طردها
 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:51 | |







در آرزوی دیدنت

 

 

 

 

 

در آرزوی دیدنت

 

 

 

 

 

روزهای تنهایی گذشت

قایق دلم در ساحل قلبت به گل نشست

من عاشقت شدم ، تو گرفتارم

به وجودت در زندگی ام می بالم

تو هستی و همیشه حال و هوایم بهاریست

اینجا ، همینجا که نشسته ام، اینک جای تو خالیست

یک لحظه ، هر لحظه به یادت

در آرزوی نشستن در کنارت

همین رویا تنها آرزویم شد

با همین آرزو دلم برایت تنگ شد

دلتنگی عادت دلم شده

کویر دلم با آمدنت، دریا شده

همیشه و همه جا تو را در قلبم حس میکنم

هر جا که باشم نامت را زیر لب زمزمه میکنم

تا آرام شود دلم با تکرار اسم تو

هنوز هم، تنها این مرا خوشحال میکند :(دیدن تو)

تو را که میبینم ، در کنار تو که مینشینم

دستانت را که میگیرم ،

دلم میخواهد همانجا در کنارت ، برایت بمیرم

این تنها احساسیست که میتوانم به تو ابراز کنم ،

اینکه تو را ببینم و قلبم را فدایت کنم 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:37 | |







دلم تنگ است...!!!

 دلم تنگ است

 

 

 

 

 

 

با خود آرام زمزمه می کردم

دلم تنگ است

رهگذری پرسید:دل تنگی برای چیست؟

در پاسخ گفتم:

شاید دلم برای آفتاب، طلوع دل انگیزش تنگ است

وشاید هم برای لبخندی کوچک…

دلم برای یار دیرینه ام باران تنگ است

برای قطره ای محبت وشاید هم ذره ای نفرت تنگ است

دنیا را خواهم گشت، شاید راست گویی پیدا شود…

اری دلم برای صداقت تنگ است

اما دریغ که صداقت خیالی بیش نیست

دلتنگ گریه کردن هستم

سالهاست که گریه نکرده ام

به یاد می آرم زمانی راکه

انقدر اشک ریختم  تا چشمه چشمانم خشک شد

حال از فرط ناراحتی

می خندم
وخنده ام چه غم آلود است…چه زهرآگین است

رهگذردر همان حال  پرسید :

پس دلتتنگ چه نیستی ؟!

گفتم دلم پر  از تنهاییست

لبخندی زد و از گوشه چشمش اشکی اویخت

و آرام رفت  ..اری او رفت اما تمام دلتنگیهایم را نیز با خود برد

و تنها یادگارش همان لبخندی بود که سالها در انتظارش بودم

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:51 | |







شب سر قبرم

 شب سر قبرم که میای دفتر شعرتم بیار 
ورق بزن هق هقمو تو بغض تلخ این مزار 
بشین کنار قبر من دردو دلامو بشنوی 
دلم گرفته نازنین برات یه سینه حرف دارم 
کنار این خاک صبور غربتمو حوصله کن 
تو خط به خط گریه هات خاطره هامو دوره کن 
میخوام بگم یادت نره خاطره هامونو عزیز 
نه نمیگم گریه نکن اشک بریز اشک بریز 
یادت نره یه روزی این قلب پراز غصه و درد 
غربت چشمای تورو با گریه هاش ترانه کرد 
تنهایی بد جوری داره حوصلمو سر میبره 
حال تو بدتر از منه حال من از تو بدتره 
بازم بیا ترانتو تو گوش لحظه ها بخون 
بذار تا آروم بگیرم یکم کنار من بمون 
بذار صدای گریمون گوش زمینو کر کنه 
بذار که اشک من وتو گونه عشقو تر کنه 
بذار خدا ببینه که من و تو مال هم بودیم 
جواب بی جوابیه سوال حال هم بودیم 
گریه کن اینجا آخرخط ظریف احساسه 
کسی به ما گیر نمیده کسی مارو نمیشناسه 
گریه کن آخه عشق تو اینجا غریب و بی کسه 
غربت قبر من از اون اشکای تو مشخصه 
حالا که سهمم از چشات هیچی به جز خاطره نیست 
یه یادگاری از خودت رو سنگ قبرم بنویس 

دکلمه با صدای خودم

s1.picofile.com/file/7320063759/sadegh.mp3.html


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:26 | |







غم جدايي...

                                         آخراي فصل پاييز يه درخت پير و تنها

                     تنها برگي روي شاخه ش مونده بود ميون برگا

                     يه شبي درخت به برگ گفت:كاش بموني در كنارم

                                           آخه من ميون برگا فقط تنها تو رو دارم

                      وقتي برگ درختو مي ديد داره از غصه ميميره


                       به خدا راز و نياز كرد اونو از درخت نگيره


                        با دلي خرد و شكسته گفت نذار از اون جداشم


                        اي خدا كاري بكن كه تا بهار همين جا باشم


                         برگ تو خلوت شبونه از دلش با خدا مي گفت


                         غافل از اين كه يه گوشه باد همه حرفاشو ميشنفت


                          باد اومد با خنده اي گفت:آخه اين حرفا كدومه؟


                          با هجوم من رو شاخه عمر هر دو تون تمومه


                          يه دفه باد خيلي خشمگين با يه قدرتي فراوون


                          سيلي زد به برگ و شاخه تا بگيره از درخت جون


                          ولي برگ مثل يه كوهي به درخت چسبيد و چسبيد


                           تا كه باد رفت پيش بارون بارونم قصه رو فهميد


                           بارون گفت با رعد و برقم مي سوزونمش تا ريشه


                           تا كه آثاري نمونه ديگه از درخت و بيشه


                          ولي بارونم مثل باد توي اين بازي شكست خورد


                          به جايي رسيد كه بارون آرزو مي كرد كه ميمرد


                          برگ نيفتاد و نيفتاد آخه اين خواست خدا بود


                          هر كي زندگيشو باخته دلش از خدا جدا بود...

 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:52 | |







غم تلخ غروب...

 تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

 


بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comیاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه...

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comغروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده...

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comتو ذهن کوچه های آشنایی پرشده از پاییز تن طلایی تو نیستی و وجودم و گرفته شاخه ی خشک پیچک تنهایی!



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:6 | |







((فاصله))

 

 

((فاصله)) 

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست 

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و ان وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و ان وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست

 

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و ان وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست.....


 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 22:43 | |







قرارمان باران بود

قرارمان باران بود

 

ساعت دلدادگی

کنار عشق

یادت هست ؟!

من آمدم

باران هم

و رنگین کمان

برای عشق

تمام قطره ها را

در انتظارت قدم زدم

و خیابان را

تا تمام شهر

به جستجوی تو بردم

تو امّا نیامدی

نمی دانم اشک بود یا باران

چیزی بر گونه ام سر می خورد

و روی کفش ها یم می چکید

که می گفت

تو در خواب من جا مانده ای

و من ...

چشم هایم را

به ملاقات آورده بودم !

همیشه ...

این گونه از رؤیای تو

تنها

به خانه بر می گردم

 

 

 

                          "پرویز صادقی"


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:7 | |







سبدی هست

 

سبدی هست در اندیشه من / که پر از گل بدهم هدیه به تو

 

غافل از آنکه تو خود نابتری / یک جهان گل بخورد غبطه ی تو . . .


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:7 | |



صفحه قبل 1 ... 45 46 47 48 49 ... 57 صفحه بعد